مجله نوجوان 222 صفحه 8

طنز دل نوشته های یک گوسفند ! مریم شکرانی تصویرگر : عاطفه ابراهیم نیا مقدمه: سلام علیکم! حال شما خوب است؟! اگر از احوالات ما پرسیده باشید، بد نیستیم و ملالی جز دوری... حالا ولش کن این حرفها را. ببین من امروز آمدم توی صفحة طنزنویس شما تا مسایل مهمی را خدمتتان عرض کنم. این دختر یک آدم بی اخلاق و بدجنسی است که حد ندارد. این طنزنویس شما یک آدم... حالا ولش کن این حرفها را. چون من مطمئنم اگر بیشتر از این واقعیت ها را بگویم همکارهایش چاپ نمی کنند که؟ چه فایده؟ پس بگذارید از خودم بگویم، عارضم به حضور انورتان که ما یک غلطی کردیم و گفتیم بگذار برای رفع تنهایی و دلتنگی با یک آدم دوست بشویم و از شانس و اقبال بد، صاف این طنزنویس شما آمد و به پست ما خورد. از آن روز به بعد من احساس خیلی بدی دارم. احساس کمبود اعتماد به نفس، احساس تنفر، احساس تنهایی و... بس که این بچه به من گفت: گوسفند، خجالت هم نکشید! این انصاف است که آدم... نه ببخشید جانور... نه این بار از خودم غذرخواهی می کنم... این انصاف است که موجود زنده ای اسمش پشمک باشد و یک نفر پیدا بشود و چپ و راست به او بگوید گوسفند؟! مگر من چه گناهی کردم جز اینکه آمدم و با این طنزنویس نسبتاً محترم دوست شدم؟! آرزو می کنم آن مانتویی را که خیلی دوست دارد با اتو بسوزاند تا دل من خنک بشود. ببین این آدم اصلاً دوست خوبی نیست و باعث شد من یک مدت افسردگی ساخارین! بگیرم که یک مدل افسردگی فجیع است. برای اینکه بفهمد من چی کشیدم چند تا از خاطرات دروان افسردگی ساخارینم را برایتان می نویسیم: سه شنبه یک کتاب راجع به دوستی: دوست چیست؟ دوست یک چمنزار است، یک چیز خیلی خوب است، دوست در کل خوب است و باید به درد زمانهای تنهایی آدم بخورد. بروم به این طنز نویسه یک زنگ بزنم تا حرف بزنیم. پنج دقیقة بعد، همان سه شنبه: وااااااای چه بی تربیت است! آه ای خدا، من خیلی حالم بد است؟! آخر این چه دوستی است که توی سرنوشت من پرت کردی؟! آخر دوست موجود زنده باید اینقدر بی تربیت باشد که به جای محرم، نه ببخشید مرهم تنهایی گشتن دوستش گوشی تلفن را محکم سر جایش بکوبد و قطع کند؟ من که شانس ندارم. کاش ادعا نمی کرد که در مجلة دوست کار می­کند! چقدر هم خواب آلود بود. نکند مشکل اعتیاد...؟! وای خدا! حالا چه خاکی به سرم بریزم که دوست ناباب دار شدم؟ دیگر از فردا محلش نمی گذارم. وای، الان ساعت سه نصفه شب است و من خیلی حالم بد است. خودم یک بار از کتاب علایم اعتیاد خواندم که فرد مذکور به طرز وحشتناکی خواب آلود است. شما شاهد باشید که من از الان دور این رفیق ناباب را خط می کشم و اگر به دست و پایم هم بیفتد و التماس هم بکند، محلش نمی گذارم. خجالت نمی کشد خواب آلود است! دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 10 پیاپی 222 / 30 خرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 222صفحه 8