مجله نوجوان 228 صفحه 20

تابستان در تهران مریم شکرانی امروز بابا رسما اعلام کرد که مسافرت تابستانی بی مسافرت تابستانی ! چون تمام مرخصی هایش را استفاده کرده است و هرچه هم خواسته خودش را به مریضی بزند تا چهار روز مرخصی استعلاجی بگیرد و ما را از این تهران جان محترم ! بیرون ببرد ، موفق نشده است . در نتیجه قرار است کل تابستان ما ، در تهران خوش آب و هوا ! بگذرد و برود پی کارش . حالا درست است که ما اولش یک مقدار درون ! ذوقمان خورد ، ولی چه اشکال دارد . هر چه نباشد امکانات تهران از همه جا بیشتر است و ما به جای رفتن کنار دریا و تخمه شکستن وسط جنگل و دیدن آثار دیدنی ! و عکس یادگاری گرفتن و از این جور چیز ها ، بهتر است بنشینیم و امکانات زیاد خودمان را بررسی کنیم . _ مامان پاشو من را ببر جای دیدنی تهران را بهم نشان بده . _ جای دیدنی ؟ . . . . اووم . . . باشد ! فقط دوربین عکاسی یادت نرود . . . آخ جون ! اصولا برای رفتن به جاهای دیدنی ، حسابی باید مجهز باشی . دوربین عکاسی . . . تنقلات به میزان کافی . . . ام پی تری ( و بالاتر ) ! پلیر جهت گوش دادن به آهنگ های خفن و چنین و چنان ! عشق و حال کردن . . . عینک آفتابی . . . کلاه حصیری ، چتر آفتابی ! و از این جور چیزهای ضد آفتابی . . . کتانی . . . کوله پشتی . . . خوش تیپی هم به اندازه دلخواه و . . . مامااااان ! من آماده شدم . _ خیلی خوب یواش در خانه را ببند و بدو بیا روی پشت بام ! _ پشت بام ؟ ؟ ؟ . . . ! *** چند دقیقه بعد _ مکان : روی پشت بام _ عزیزم این ساختمان قد دراز را می بینی که عینهو ساقه لوبیا سحر آمیز بالا رقته و وسط دود و دم گم شده ؟ ! این اسمش برج میلاد است و یکی از آثار ! دیدنی تهران . حالا اگر دوست داری ازش عکس بگیر ! _ اه ه ه ! مامان این چه وضعش است . حداقل بیا برویم از نزدیک ببینیمش و کنارش عکس بگیرم . _ بچه عقلت کجا رفته است ؟ آخر آدم از نزدیک می تواند ساختمان به این درازی را ببیند ؟ ! برو کنار دیوار خر پشته ! بایست تا یک عکس کلوز آپ ! ازت بگیرم و به همه بگو کنار برج میلاد گرفتی . کی می فهمد ؟ ! دیوار ، دیوار است دیگر ! ! ! _ مامان تهران جای دیدنی دیگری هم دارد ؟ ! _ چرا عزیزم برج آزادی هم است . می خواهی عصر برویم خانه عمه جان از روی پشت بامشان برج آزادی را هم ببینی ؟ ! *** خلاصه از لیست افسانه ای تهران ! آثار دیدنی را خط زدم؛ چون بابایم گفت تنها چند اثر دیدنی از تهران به یاد می آورد که که جای تاریخی بود ، ولی مثل اینکه بساز بفروش ها همه شان را خراب کردند و به جایش آپارتمان ساختند . دریا و دشت ودمن وجنگل و علفزار هم خودم از اول خط زده بودم . اینکه دیگر پرسیدن نداشت؛ چون تا وقتی تو محله قبلی مان زندگی می کردیم ، حتی درخت هم ندیده بودم و فقط از تلویزیون دیده بودم که درخت چه شکلی است و خوراکی نیست ! چه برسد به جنگل و دشت و دمن . . . آهان ! فهمیدم پارک . . . _ بابا امروز می رویم پارک ؟ !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 228صفحه 20