مجله نوجوان 229 صفحه 25

موش به شدت ترسید و از دو طرف محاصره شده بود و راه فراری نداشت . در همین لحظه فکری به خاطرش رسید ، با عجله به طرف گربه که در دام اسیر شده بود ، دوید و گفت : « ای گربه عزیر ! من حاضرم که بندهای دام را پاره کنم . اما این کار یک شرط دارد ! » گربه با خوشحالی گفت : « ای موش عزیز ! هر شرطی که داشته باشی ، قبول می کنم . » موش گفت : « پس همین حالا از جایت بلند شود و جلو من تعظیم کن و با صدای بلند بگو : من در خدمتگزاری حاضرم قربان ! » گریه از این تقاضای موش تعجب کرد . اما برای اینکه از دام خلاص شود ، تقاضای موش را قبول کرد . از جایش بلند شد و تعظیم کرد و با صدای بلند گفت : « قربان ! من در خدمتگزاری حاضرم . » کلاغ و راسو وقتی که دیدند گربه برای موش تعظیم می کند و چنین حرفی می زند ، از موش ترسیدند و از آنجا رفتند . گربه به موش گفت : « دوست من ! حالا باید تو هم به قول خودت وفا کنی و بندهای مرا پاره کنی ! » موش آرام شروع به جویدن بندهای دام کرد . او همانطور که مشغول کار بود با خودش گفت : « این گربه دشمن من است ، اگر او را آزاد کنم ، بعید نیست که به من حمله کند و مرا بخورد . پس باید خیلی آهسته این کار را بکنم تا غروب شود و صیاد برسد . » موش آهسته بندها را می جوید . گربه بی حوصله شده بود ، دائم سرموش غرر می کرد که زودتر بندها را پاره کند . موش آن قدر آهسته کار کرد که غروب شد و سر و کله شکارچی از دور پیدا شد . گربه وحشت زده و با ترس ، شکارچی را به موش نشان داد . فقط یک گره دیگر مانده بود که باز شود . موش باز هم صبر کرد ، وقتی شکارچی کاملاً نزدیک شد ، موش آن یک گره را هم جوید و بند دام را پاره کرد و گربه آزاد شد . سپس موش با سرعت به طرف سوراخش دوید . گربه که از دیدن شکارچی ، حسابی ترسیده بود بدون توجه به موش با سرعت روی درختی پرید و از جلوئ چشمان شکارچی دور شد . شکارچی وقتی که دام را پاره دید ، ناراحت شد با خشم آن را جمع کرد و از آنجا دور شد . وقتی که شکارچی رفت ، گربه آرام از بالای درخت پایین خزید و نزدیک سوراخ موش رفت و گفت : « دوست خوب من ! حالا بیا بیرون . می خواهم به خاطر اینکه مرا نجات داده ای از تو تشکر کنم ! » موش خنده ای کرد و گفت : « نه ، گربه جان ! من از سوراخ بیرون نمی آیم ! ما دشمنان قدیمی هستیم . موش و گربه نمی توانند با هم دوست باشند ! » گربه ناراحت شد و با دلخوری به سمت لانه خود رفت . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 17 پیاپی 229 / 17 مرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 229صفحه 25