مجله نوجوان 230 صفحه 32

سرگرمی دوست سه حکایت شیرین محاصره ی روباه شخصی با تیر و کمان و نیزه و یک سگ و یک قبضه تفنگ و یک جوال کاه در حرکت بود . رفیقش پرسید : کجا می روی ؟ گفت : به شکار پرسید : این همه وسایل چیست ؟ گفت : اول تیر و کمان را به کار می برم ، اگر موفق نشدم تفنگ را به کار می اندازم . اگر نشد سگ ها را رها می کنم . ، در صورتی که روباه از سگ رها شده و در لانه ای وارد شد با نیزه حمله می کنم و اگر لانه اش طولانی بود کاه را در مقابل لانه اش آتش می زنم ، تا مجبور به خروج شود . رفیقش گفت : از این قرار عاقبت کار روباه با خداست! آرزوی پر ماجرا پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود . پسر بزرگتر پرسید : پدر جان ما چرا اتومبیل نداریم ؟ پدر گفت : من یک پدر زن ثروتمند پیر دارم ، اگر او فوت کند ، ثروتش به ما رسیده و من خواهم توانست که یک ماشین برای خودمان بخرم . پسر کوچک ، پس از شنیدن حرف پدر گفت : پدر جان ، من پهلوی شما خواهم نشست . پسر بزرگتر با ناراحتی جواب داد : تو باید عقب بنشینی ، جای من در جلو می باشد . دو برادر ناگهان شروع به دعوا و کتک زدن همدیگر کردند . پدر که خیلی عصبانی شده بود ، گفت : بیایید پایین ، بچه های بی تربیت! تقصیر من است که شما را سوار ماشین کرده ام . سکه رو خودت بردار یک روز یک نفر سر بگو مگو به ملا نصر الدین سیلی میزنه ، ملا هم اونو به دادگاه می کشه و دیه ی سیلی رو می خواهد . قاضی از مرد می خواهد که یک سکه به ملا بده . مرد به بهانه ی آوردن سکه از دادگاه فرار میکنه . ملا که متوجه فرار اون می شه ، یه سیلی در گوش قاضی می خوابونه و به قاضی می گه : وقتی اومد ، سکه رو خودت بردار!! سودوکو دوست نوجوانان سال پنجم/ شماره 18 پیاپی 230 / 24 مرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 230صفحه 32