مجله نوجوان 233 صفحه 8

موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشویش بود ، گاهی به آسمان نگاه می کرد و حرکات ستارگان را در نظر می گرفت و هر چه طلوع فجر نزدیکتر می شد تشویش و ناراحتی آن حضرت بیشتر می گشت به طوری که ام الکثوم پرسید : پدر جان چرا امشب این قدر ناراحتی؟ فرمود دخترم من تمام عمرم را در معرکه ها و صحنه های کارزار گذرانیده و با پهلوانان و شجاعان نامی مبارزه ها کرده ام ، چه بسیار یک تنه بر صفوف دشمن حمله ها برده و ابطال رزمجوی عرب را به خاک و خون افکنده ام ترسی از چنین اتفاقات ندارم ولی امشب احساس می کنم که لقای حق فرا رسیده است . بالاخره آن شب تاریک و هولناک به پایان رسید و علی (ع) عزم خروج از خانه را نمود در این موقع چند مرغابی که هر شب در آن خانه در آشیانه خود می خفتند پیش پای امام جستند ودر حال بال افشانی بانگ همی دادند و گویا می خواستند از رفتن وی جلوگیری کنند! علی (ع) فرمود این مرغ ها آواز می دهند و پشت سر این آوازها نوحه و ناله ها بلند خواهد شد! ام کلثوم از گفتار آن حضرت پریشان شد و عرض کرد پس خوبست تنها نروی . علی (ع) فرمود اگر بلای زمینی باشد من به تنهایی بر دفع آن قادرم و اگر قضای آسمانی باشد که باید جاری شود . علی (ع) رو به سوی مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح ایستاد و چون به سجده رفت عبدالرحمن بن ملجم با شمشیر زهر آلود در حالی که فریاد می زد الله الحکم لا لک یا علی ضربتی به سر مبارک آن حضرت فرود آورد او شمشیر او بر محلی که سابقا شمشیر عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مبارکش را تا پیشانی شکافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگریختند . خون از سر مبارک علی (ع) جاری شد و محاسن شریفش را رنگین نمود و در آن حال فرمود : بسم الله و بالله و علی ملۀ رسول الله فزت و رب الکعبه . () و سپس این آیه شریفه را تلاوت نمود : منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارۀ اخری . (شما را از خاک آفریدیم و به خاک بر می گردانیم و بار دیگر از خاک مبعوث تان می کنیم) و شنیده شد که در آن وقت جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد و گفت : به خدا سوگند ستون های هدایت در هم شکست و نشانه های تقوی محو شد و دستاویز محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید پسر عم مصطفی صلی الله علیه و آله کشته شد ، علی مرتضی به شهادت رسید و بدبخت ترین اشقیاء او را شهید نمود . همهمه و هیاهو در مسجد بر پا شد حسنین علیهما السلام از خانه به مسجد دویدند عده ای هم به دنبال ابن ملجم رفته و دستگیرش کردند ، حسنین به اتفاق بنی هاشم علی (ع) را در گلیم گذاشته و به خانه بردند فوراً دنبال طبیب فرستادند . طبیب بالای سر آن حضرت حاضر شد و چون زخم را مشاهده کرد به معاینه و آزمایش پرداخت ولی با کمال تأسف اظهار نمود که این زخم قابل علاج نیست زیرا شمشیر زهرآلود بوده و به مغز صدمه رسانیده و امید بهبودی نمی رود . علی (ع) از شنیدن سخن طبیب بر خلاف سایر مردم که از مرگ می هراسند با کمال بردباری به حسنین علیهماالسلام وصیت فرمود . زیرا علی (ع) را هیچگاه ترس و وحشتی از مرگ نبود و چنانکه بارها فرموده بود او برای مرگ مشتاق تر از طفل برای پستان مادر بود! علی (ع) پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب 19 رمضان تا اواخر شب 21 در خانه بستری بود و در این مدت علاوه بر خانواده آن حضرت بعضی از اصحابش نیز جهت عیادت به حضور وی مشرف می شدند و در آخرین ساعات زندگی او از کلمات گهربارش بهره مند می گشتند از جمله پندهای حکیمانه او این بود که فرمود : من دیروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت می کنم . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 21 پیاپی 233 / 14 شهریور 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 233صفحه 8