لحظۀ محال گریه
پدرام پاک آیین
نامه را بگیر مالک / چشم ها در انتظارند / زود می رسی اگر چند / جاده ها نمی گذارند
کوفه کوفه از عبایم / خستگی تکاندی امشب / بوی غربت مرا داشت / نامه ای که خواندی امشب
شهری ازغریب ، مالک / مانده بی نصیب ، مالک / تا به کی سخن نگویم / از غم ، از فریب مالک
لحظه های هجرت تو / مانده در ادامۀ من / این نگاه مهربانت / در خطوط نامۀ من
برنهالی از گلویم / میوه های کال گریه ست / ای شکوه بغض! نشکن / لحظۀ محال گریه ست . . .
سجاده گشته رنگین
حمید سبزواری
محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته
سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین ، یا خاتم النبیین
از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور ، عالم یتیم گردید
دیگر نوای تکبیر از کوفه بر نیامد
نان آور یتیمان دیگر ز در نیامد
غمخوار دردمندان امشب شهید گردید
امشب جهان ز فیض حق نا امید گردید
تنها نه خون به محراب از فرق مرتضی ریخت
امشب شرنگ بیداد در کام مجتبی ریخت
امشب به کوفه بذر کفر و ضلال کشتند
مرغان کربلا را امشب به خون کشیدند
تیغ نفاق امشب بر فرق وحدت آمد
امشب به نام سجاد خط اسارت آمد
امشب به محو خادم ، خائن دلیر گردید
آری برادر امشب زینب اسیر گردید
باب عدالت امشب مسدود شد بر انسان
امشب بنای وحدت در کوفه گشت ویران
امشب جهان ز فیض حق نا امید گردید
امشب بنام قرآن ، قرآن شهید گردید
سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین ، یا خاتم النبیین
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 233صفحه 36