مجله نوجوان 237 صفحه 30

نقل و نمک علی بابا جانی مگس و حسن کچل خانم مگس و بچه نازش روی سر بی موی حسن کچل نشسته بودند . حسن کچل هم بی خیال نشسته بود و داشت تلویزیون نگاه می کرد . او می دانست روی سرش دو تا مگس نشسته اند ، اما کاری نمی توانست بکند ؛ چون اگر دستش را بالا می آورد که روی مگس ها بزند ؛ اولاً زحمتش می شد ، ثانیاً مگس ها پرواز می کردند و حسن کچل روی سر خودش می زد . مگس کوچولو رو به مادرش کرد و گفت : "ویزویز مادرجان من تشنه ام ." مادر به دور و بر خود نگاه کرد و گفت : "آخه دخترم توی این بیابان بی آب و علف کجا دنبال آب بگردم ؟" من شماره تلفن و نشانی خانه "شنگول و منگول و حبه انگور" را گم کردهام . از کسانی که نشانی این ببعی های ناز را بلدند یا شماره تلفن خانه شان را می دانند ، خواهش می کنم به من کمک کنند . قول می دهم این دفعه نقش مادر ببعی ها را خوب بازی کنم . یک گرگ گرسنه دندان بچه هایی که دندان های محکم و سالمی دارید ! بچه هایی که فکر می کنید دندان تان مثل سنگ است ! بچه هایی که دوست دارید همهچیز را زیر دندان بگیرید ! ما در خدمت دندان های شما هستیم . انجمن تولیدی پسته و فندق های دهان بسته جواب غلط پدر : "پسرم امتحان ریاضی ات چطور بود ؟" پسر : "یکی از جواب ها را غلط نوشتم ." پدر : "عیبی ندارد . پس بقیه ی سؤال ها را درست حل کردی ؟" پسر : "نه ، چون اصلاً وقت نکردم به بقیه ی سؤال ها نگاه کنم ." پلنگ سفید یک نفر زنگ زد برنامه کودک تلویزیون و گفت "الو ، دیگر پلنگ صورتی پخش نکنید ." - چرا ؟ پلنگ صورتی که کارتون خوبی است - آخه از بس پخش کردید ، شده پلنگ سفید .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 237صفحه 30