مجله نوجوان 238 صفحه 25

طوطی سیاه از آقا کلاغه پرسیدند : "اسم تو چیست؟" کلاغه گفت : "طوطی ." پرسیدند : "پس چرا رنگت سیاه است؟" گفت : "آخه توی زغال فروشی کار می کنم ." شنگول و منگول و پینوکیو آقا روباه می رود در خانه ی شنگول و منگول و حبه انگور و محکم در می زند . صدایی از پشت در می آید : "کیه؟ کیه در می زنه؟" روباه دستی به شکمش می کشد ، صدایش را عوض می کند و می گوید : "منم ، منم ، مادرتون ." ناگهان در خانهه به رویش باز می شود . روباه با خوش حالی می خواهد برود تو که پینوکیو پشت در جلو او را می گیرد و می گوید : "ببخشید آقا روباه . شنگول و منگول و حبه انگور ، دو - سه ماهی است که خانه ی شان را به من فروختند و از این جا رفتند ." سیب زمینی دیوانه دکتر به دیوانه ها گفت : "فرض کنید سیب زمینی هستید که روی ماهی تابه دارد سرخ می شود ." دیوانه ها بالا و پایین پریدند ، بجز یک نفر . دکتر از او پرسید : "تو چرا بالا و پایین نمی پری ." گفت : "آخه من ته ماهی تابه چسبیده ام ." پارک اتوبوس دوطبقه را می دهند به یک نفر و می گویند پارکش کن . آن مرد اتوبوس را می گیرد و طبقه ی اول را چمن می کارد و طبقه ی دوم اتوبوس را پر از درخت و گل می کند . خواهش های بی جا عموی دوست من خلبان است . من یک روز او را دیدم و از او خواستم که وقتی به آسمان پرواز کرد ، چند کیلو ابر تر و تازه برای من بیاورد . دایی عزیز و پرستارم ! من می خواهم بیایم آمپولم را بزنم . شما لطف کن آمپولم را بینداز دور . بعد به مامان بگو که آمپول مرا زده ای . ساعت خروس من خیلی تنبل است . او همیشه ساعت ده صبح که همه بیدار هستند ، با قوقولی قوقویش مرا بیدار می کند . به همین خاطر به یک ساعت احتیاج دارم ؛ ساعتی که زنگ داشته باشد . اگر کسی ساعت زنگ دار داشته باشد ، می تواند به عنوان هدیه روز تولد به من بدهد . می خواهم ساعت را برای اول صبح کوک کنم تا خروسم بیدار شود و مرا بیدار کند . خوش خواب اگر آمد پدر : "من می روم بیرون . اگر دوستم آمد بگو نیستم ." پسر : "باشهف ولی اگر نیامد . چه بگویم؟" طلا مقداری طلا که گم شده بود ، صاحبش خودم هستم ، لطفاً دنبالش نگردید ! طلا گم کرده حمام مردی به حمام نمی رفت ، به همین خاطر چرک خشک کن زیاد می خورد .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 238صفحه 25