مجله نوجوان 238 صفحه 26

گل و پوتین علی بابا جانی دم در کلی کفش ریخته بود . کفش هایی که مهمان خانه مان شده بودند . نشستم آن ها را جفت کردم و مرتب کنار هم چیدم . کفش های مهمان بوی تازگی می دادند . کفش هایی که واکس خورده وتمیز بودند . کوچک وبزرگ . زنانه و مردانه کنار هم ردیف شدند . به هر جفت کفشی که نگاه می کردم ، حرف تازه ای به من می زد . چشم هیم را بستم و با کفش ها به عالم خیال رفتم . رفتم تا فکر کنم به این که کفش ها چه دنیایی دارند و در دنیا چند نوع کفش وجود دارد . بعضی از کفش ها کفش مهمانی هستند . گاهی ناخوانده می آیند و مهمان می شوند . از راه دور و نزدیک سر می رسند و با حرف های جدید و تازه ما را از زندگی تکراری دور می کنند . بعضی از کفش ها همیشه لای چمن راه می روند . می دوند و توپ را با خود به این طرف و آن طرف می برند تا به هدف ، یعنی دروازه برسانند . آن وقت است که صدای بلندی همه را از جا بلند می کند : گل . . .گل . . . کفش های ورزش کار همیشه سرحال اند و پر از تحرک و سر زندگی اند . کفش هایی هم هستند که به کوه می روند . قله ها را فتح می کنند ؛ اما بعد از مدتی دور انداخته می شوند . کفش هایی هم هستند که چاه می کنند . به چاه می افتند و از چاه بیرون می آیند . به معادن می روند و سنگ های قیمتی پیدا می کنند . بعضی از کفش ها هم ، کفش های خانگی اند . ساده و معمولی که فقط مسیر های کوتاه را بلدند بروند . زیاد هم خسته نمی شوند ؛ چون کارشان در چهاردیواری خانه است ؛ اما بعضی از کفش ها ، از خانه بیرون می روند و نان در می آورند . کفش هایی هم هستند که پا را فراتر می گذارند و کاشف قاره ها و سرزمین های دور می شوند . من کفش هایی را می شناسم که بسیار مقدس اند ؛ چون دست های مبارکی به آن ها وصله می زد : دست هایی که میان حکومت دنیا و کفش های پاره پاره خود فرقی نمی گذاشت . فکر میکنی حالا آن کفش ها کجا هستند . من مطمئنم که توی موزه ها نیستند . شاید آن کفش ها حالا درختی شده اند و یا تکه ای از زمین َشده اند . . . . و چون نمی دانی بعد از خودت بگویی خوش به حال آن کفش ها که پا های مقدسی را با خود حمل می کردند . خوش به حال آن کفش ها که صاحبش امام بود . نشستم و به همه کفش ها فکر کردم . ناگهان یاد پدرم افتادم . پدرم سال هاست کفشی را به یادگار در خانه نگه داشته است . کفشی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 238صفحه 26