علی باباجانی
تب و شعر
پدر در گوشه ای مشغول شعر است
و مادر هم به فکر شام امشب
دوباره ناله ی من ، سوز سرما
خدایا مردم از بیماری و تب
*
پدر آماده کرد واژه ها را
که تا شعری ببافد در زمستان
و مادر با کلافش می نویسد
برایم یک لباس گرم و ارزان
در انتظار شکوفه
درخت انجیر خشک و خالی
چرا نه برگی چرا نه باری
چرا در این گوشه ی خیابان
درانتظاری و بی قراری ؟
*
کسی نه آبی پر از طراوت
به پای خشک تو می رساند
نه دست مهری غبار غم را
ز شاخه های تو می تکاند
*
به جای تو رنگ و رو گرفته
چراغ زردی که قد کشیده
ولی تو بی حال و بی قراری
درخت انجیر قد خمیده
*
برو از این جا که این خیابان
شده پر از جیغ و ویغ ماشین
برو از این جا به سبزه زاری
درانتظار شکوفه بنشین
اردی بهشت 87
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 240صفحه 5