مجله نوجوان 239 صفحه 13

قصه ی برگها پاییز می گفت : یک عالمه اینجا و آنجا برگ دارم من سکّه های زرد خود را هر روز و هر شب می شمارم نجوا میان باغ برخاست ! سرمایه ی پاییز بر باد است بر باد هر شاخه ای با برگ سبز کوچکی بر مرگ می خندد دنیای ما با برگ های سبز آباد است آباد آذر 88

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 239صفحه 13