مجله نوجوان 241 صفحه 15

ه ی خیال بر شانه های شرم ، فرو ریخت قلبمان ای کاش درد های تورا می شناختیم هادی سعیدی کیاسری از ساغر نگاه توای پیر می فروش گشتند قدسیان ، چو خراباتیان خراب ما را به بارگاه حقیقت نبود بار کردیم با کرشمه ی چشم تو فتح باب محمود شاهرخی(جذبه) ای عشق ! ای نسیم دل انگیز ! لااقل یک صبح از کنار دل من عبور کن شعرم قبول طبع نیفتد چو نیستی لطفی بکن ، به ذهن من اینک حضور کن حمید رضا شکارسری آن پیر ، آن که از او ، کوه استقامت آموخت آواز عاشقان را ، در دل جواب می گفت پیشانی بلندش ، تفسیر کردنی نیست صبح شکفته ، شعری از آفتاب می گفت غلامحسین عمرانی پایم به رفتن سر کویش شتاب داشت در دیدنش به سینه ، دلم اضطراب داشت آنجا نشسته بود و نمی دیدمش ، دریغ گویی ز نور ، بر سر و رویش نقاب داشت جواد محقق ای یار ! دریاچه ای عمیق سلامت ! ما در تو گسترش می یابیم در تو کرانه می گیریم در تو به سنگریزه و دریا می پیوندیم آن دم که آسمان و زمین همچون دهان یک صدف باز می شد نام تو را فریاد کردیم و درخشیدیم . محمدرضا محمدی نیکو شاید که ما به پیش تو از خاک ، کمتریم ورنه به خاک تیره ، تو همدم چرا شدی ؟ آری تو روح زندگی جاودانه ای در ما حلول کردی و در خون ما شدی جلال محمدی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 241صفحه 15