مجله نوجوان 243 صفحه 20

عبدالمجید نجفی چکمه های نو میان من و جنگلی مه گرفته چه اندازه راه است ؟ * دل خرد سال ام لباس ا زخزه کرده برتن سر کوچه ی خاطراتم نگاهش به سمت افق های ابری ست نه باران نه برف نه کولاک در راه دل خرد سال ام زده زل به قرمزترنی چکمه هایش ودر کوچه باغ خیالش کسی نیست . . . بادبادک خیس بادبادکم رفته بود دور دور توی لانه ی دلم ترس آشیانه کرده بود ناگهان اسب باد سوی ابرها گریخت ابر گریه کرد روی بادبادکم قطره های آب ریخت * سوی خانه می روم توی دست من بادبادک مچاله ام از من و تمام ابرها قهر کرده است .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 243صفحه 20