از لابلای کتابها
س . حسینی
پول گدا
گدایی هول را حکایت کنند که نعمتی وافر اندوخته بود . یکی از پادشاهان گفتش : "همی نمایند که مال بی کران داری ؟"
گفت : "ای خداوند روی زمین . لایق قدر بزرگوار شاه نباشد که دست همّت به مال چون من گدایی آلوده کردن ."
گفت : "غم نیست ، به کافر می دهم !"
گلستان سعدی
سِفله
مار را هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد ، کیفر بری
سفله ، طبع مار دارد بی خلاف
جهدکن تا روی سفله ننگری
رودکی
عافیت
بشر خافی را - رحمت الله علیه - مریدی با وی گفت : "چون نان به دست آورم ، نمی دانم به کدام "نان خورش" خورم ."
فرمود : "نعمت عافیت را به یاد آر و آن را نان خورش خویش انگار ."
بهارستان جامی
کاغذ سفید معمول
زنگ خط ، دلپذیر بود . با همه ی زنگ ها فرق داشت . معلم به تک تک ما سرخط می داد و ما مشق می کردیم .
اتاق از صریر قلم پرمی شد . من بانگ قلم را دوست داشتم . بانگی که دیگر نمی شنوی . و بوی مرکب چه خوب بود .
چیزی که لئون نمی خواست بشنود . "بوی مرکب مشکی" راخوش نداشت . شاید که چون حوصله ی درس نداشت .
اما لئون اروپایی بود . مرکب او مرکب ما نبود . مرکب او شاید مایه اش سیاه افیلین بود . مایه ی اصلی مرکب ما همان بود که در مرکب مصریان قدیم بود : دوده و صمغ عربی ، اما زعفران و گلاب وکافور و عسل هم درمرکب ما بود . و مرکب را در خانه می ساختیم . کاغذ ما نه ختایی بود و عادلشاهی وسمرقندی . نه خانبالغ و ترمه و کشمیری و فرنگی ، کاغذ ما سفید معمولی بود . و قلم هرچه بود واسطی نبود . سرمشق ، همیشه شعر بود . و سعدی همیشه سرمشق بود ، سرمشق خط فقط ! وگرنه "به جان زنده دلان" که دل ها را آزردیم ، و نظرتنها "بدین مشتی خاک" کردیم . "گل بی خار جهان" نشدیم ، "زمام عقل به دست هوای نفس" دادیم ، "نابرده رنج ، گنج" خواستیم . باور داشتیم . سعید شعرش را برای مشق خط گفته است . وگرنه "بار درخت علم" این نبود .
اتاق آبی
سهراب سپهری
الهی نامه
الهی ! بنده را از سه آفت نگهدار :
از وساوس شیطانی ،
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 243صفحه 24