مجله نوجوان 247 صفحه 15

عصر و ایوان باز هم دعوا شده در خانهی ما میزند فریاد، صاحبخانهی ما باز بابا مینشیند روی پلّه داد صاحبخانه او را کرده زلّه میرود در فکر، فکر غصههایش غصههای بیشمار و بیصدایش این که باید باز هم فردا بگردد خانه خانه، شهر را تنها بگردد این که باید خانه را خالی کند زود میکشد سیگار و بیرون میدهد دود *میروم من توی فکری خوب و بهتر میروم در فکر چندین سال دیگر میشوم من یک جوان خوب و رعنا خانهای نو میخرم در بهترین جا خانهای مثل دل مادر پُر از گل سخت و محکم، مثل بابا پُر تحمّل خانهای زیبا که باشد در دل آن هم حیاط و پنجره هم حوض و ایوان کیف دارد: عصر و ایوان، مادر و من چشم در راه پدر، آنجا نشستن شب که برمیگردد او از دورهگردی میزند بر شانهام «بهبه! چه مردی! آفرین! کردی دلم را شاد بابا! زنده باشی خانهات اباد بابا!»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 247صفحه 15