مجله نوجوان 43 صفحه 14

بدگویی ! حرف زدن ، پشت سر آدمها چند مرحله دارد ، گاهی وقتها ، آدمها آن را با احساسی توام با گناه انجام می دهند ، بعضی وقتها ، آدمها خوب می دانند که کارشان درست نیست ولی به انجام دادن آن عادت کرده اند و بعضی وقتها ، بدگویی کردن برای آدمها کار بی ضرری به نظر می رسد ، گاهی وقتها هم آدمها می دانند دارند چه کار می کنند ولی از این کارشان هدف دارند ، مثلا رسیدن به سود ، یا انتقام گرفتن یا ارضای حس حسادتشان . آدمهای دسته اول ، یعنی آنهایی که احساس گناه می کنند ، به محض اینکه بدگویی از دهنشان در رفت ، گرفتار می شوند . عذاب وجدان مثل بختک به جانشان می افتد و از دیدن روی کسی که پشت سرش حرف زده اند بیزارند و ترجیح می دهند غش کنند . آدمهای اینجوری یا می روند سراغ طرف و ازش طلب بخشش می کنند یا سعی می کنند یک کاری برایش انجام بدهند و یا به رایج ترین روش ممکن ، یعنی پیدا کردن یک توجیه وجدان خفه کن دست می زنند و برای کارشان دلیل می تراشند . دسته دوم ، با نمک ترین گروه غیب کنها هستند که حتما با آنها مواجه شده اید . آنها کسانی هستند که گوشی را بر می دارند . و می گویند : " غیبتش نباشد ، ولی ... " انگار آنها فکر می کنند گفتن عیبتش نباشد ، یا شیطان برایش خبر نبرد و اصطلاحهای از این دست به شنونده ثابت می کنند که آنها اهل غیبت کردن نیستند و به بدی بدگویی واقفند ولی این مورد یک استثناء است . بی خبر از آنکه ، شنونده آنها ، بهتر از هر کسی می داند که روزهای آنها پر از این استثناء هاست . و اما دسته سوم یعنی کسانی که بدگویی را بد نمی دانند . نمونه اش یک مثالی است که برای من پیش آمد . دوستم بعد از مدتها تلفن زد و گفت : " فردا بیا خانه ما , سر ساعت 2 " اولین جوابی که من دادم این بود : « چه خبره ؟ » دوستم جواب داد : « یک عالمه غیبت برای جمع کردم که اگر دیرتر بیایی ، به همه اش نمی رسی ! » آهان ، دارم می بینم که دارید گول می خورید و فکر می کنید در کره خاکی کسانی هستند که نسبت به بدگویی حساسیت ندارند . باید بهتان بگویم که سخت در اشتباه هستید . اینطور دوستانتان را خیلی ساده امتحان کنید . پیش یک هن لق معروف (که پیدا کردنش در هر جمعی ، کار سختی نیست) بنشینید و یک دل سیر راجع به دوست بی تفاوتتان بدگویی کنید . بعد از اینکه واسطه دهن لق ، وظیفه اش را تمام و کمال انجام داد و هر چه گفته بودید را به دوستتان گفت ، بنشینید و بی تفاوتی رفیقتان را تماشا کنید ! اگر دیگران از شنیدن اینکه کسی پشت سرشان حرف زده ، ناراحت می شوند ، این یک داغ می کند . اگر دیگران داغ می کنند ، این یکی جوش می آورد و اگر دیگران جوش می آورند این یکی خانه تان را آتش می زند و اگر دیگران خانه تان را آتش می زنند ، منتظر اسیدپاشی این یکی باشید . در واقع اعضای دسته سوم نسبت به غیبت کردن بی تفاوت نیستند بلکه به اصلی موذی و غم انگیز معتقدند یعنی اینکه « مرگ خوبه ولی برای همسایه ! » و اما گروه چهارم ، گروه چهارم در نگاه اول بدترین و بدجنس ترینها هستند ولی فقط در نگاه اول ، چون آنها به یک مساله که اصلا مهم نیست چی بوده ، آنقدر بها داده اند که حالا حاضرند هر کاری بکند . آنها در واقع دارند خودشان را شکنجه می کنند ، حتماً این جمله معروف را شنیده اید : « حسودها کسانی هستند که در قلبشان را به روی رنج و عذاب نسبته اند » آنها باید یک مساله که باز هم تاکید می کنم , مهم نیست اهمیتش چقدر باشد , دارند بهار خیلی خیلی گرانی می پردازند ، وقت ، انرژی و اعصاب مفت ! در مورد این گروه فقط یک چیز می شود گفت ، خدا یک عقلی به آنها و یک ( آرزوهای خصوصی ) به نگارنده بدهد ! راستی تا یادم نرفته بگویم ، یک دسته پنجم هم وجود دارد که از قلم افتاد . نمونه واضح این دسته ، مادربزرگ نگارنده است که چون مورد مشابهی برایش ، تا کنون یافت نشده، در تقسیم بندیهای کلی منظور نگردیده. مادر بزرگ بنده بسیار خوش صحبت است و ازغیبت کردن، حظ وافری می برد. حالا اگر یک شیر پاک خورده ای جرات کند و بگوید « مادربزرگ، می شود اینقدر غیبت نکنی؟ » ، فوراً جواب می دهد : « غیبت چیه مادرجان ، اینها ذکر خیره !!!» و الفاتحه ! که عقل بنده به جایی قد نمی دهد ! ولی من از غیبت کردن بیزارم ، هر وقت پشت سر کسی حرف می زنم ، به این موضوع فکر می کنم که من ، هیچ احاطه ای روی دردها ، رنجها ، شرایط و وضعیت دوستم ندارم ، من نمی دانم که حال روحی او دقیقاً چطور است و آیا حرف من ، ممکن است به او ضربه شدیدی بزند یا روی روابط او با دیگران تاثیر بگذارد یا نه ؟ همیشه فکر می کنم و دو جور مساله جلوی روی من قرار دارد که می توانم درباره اش برای دیگران روده درازی کنم ، یا مساله ای که مساله من نیست و تمام موارد بالا در موردش صدق می کند ، یا مساله ای که مال من است ، در این صورت چرا باید آنقدر حقیر و ترسو باشیم که به جای اینکه صاف توی چشمهای دوستم نگاه کنم و حرفم را به خودش بزنم ، تاب بخورم و دق و دلی ام را مثل آدمهای بزدل ، با غیبت کردن خالی کنم ؟ راستی به نظر شما ... چرا ؟

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 43صفحه 14