مجله نوجوان 43 صفحه 23

صد رقم دلداده با ناز و ادایش جمع شد شعر کاسه می گرداند کلی دل برایش جمع شد گرد و خاکی کرد زلفش ، گرد بادی شد عجیب بادهای بی سرو پا در هوایش جمع شد ختم تردستی ولی یک دست و پایش جمع شد دستمال و موش و کفتر داشت ، اما ناگهان مارها در آستینهای ردایش جمع شد جار می زد ، مشتریها یک به یک کر می شدند پیر شد غمهای دنیا در صدایش جمع شد . کاسه می گرداند چشمش ، چشمها درویش بود کاسه می گرداند چشمش ، اشکهایش جمع شد . علی محمد مودب داغ دل کوه که پنهان تر است از همه آتشها سوزان تر است گرما بخش شب پر برف و بیم شعله که خود از همه عریان تر است سر به گریبان جنون گرد باد خاطر مجموع پریشان تر است زود به سامان فنا می رسد عاشق اگر بی سرو سامان تر است در خور مهمانی خورشیدها خانه دیوانه که ویران تر است لبریز از فریاد بی صدا چاهی که سر به گریبان تر است این چه بهاری است خدا را که خاک از باران غم باران تر است اسماعیل امینی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 43صفحه 23