مجله نوجوان 44 صفحه 23

شعر شکوه مشرقی باران شکوه مشرقی اش را به ما سپرد گل مشرب شقایقی اش را به ما سپرد پیری که با تجرد این جاده انس داشت اسب و قبای عاشقی اش را به ما سپرد چشمی که در حوالی دریا غروب کرد طرح بلند مشرقی اش را به ما سپرد دستی که در تبسم صحرا سهیم بود زنبیلهای رازقی اش را به ما سپرد ای قوم قریه های بلوغ از کدام سوست؟ مردی تمام عاشقی اش را به ما سپرد زکریا اخلاقی در کوچه های کوفه این موج مد چیست که تا ماه می رود؟ دریا درد کیست که در چاه می رود؟ اینسان که چرخ می گذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگی ماه می رود گوئی که چرخ بوی خطر را شنیده است یک لحظه مکث کرده به اکراه می رود آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین آسیمه سر، نسیم سحرگاه می رود مرغان نوحه خوان سحر را چه شیونی است؟ وقتی که او به جانب درگاه می رود دیشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان یا آفتاب روی زمین راه می رود در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟ گویا دلی به مقصد دلخواه می رود دارد سر شکافتن فرق آفتاب آن سایه ای که در دل شب راه می رود دکتر قیصر امین پور

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 44صفحه 23