مجله نوجوان 55 صفحه 4

گفتگو حمید قاسم زادگان بعداز ظهر پائیزی با " احمد اکبرپور" احمد شغل اصلی اش مانند بیشتر نویسندگان ایرانی نویسندگی نیست، او کارمند است و سرش بسیار شلوغ است. به هر جهت با اخلاق خوب و مثال زدنی ای که و دارد دعوت من را قبول کرد و قرارمان شد یک بعدازظهر پاییزی در باغ دلگشای شیراز. در پشت چهره همیشه خندان احمد اکبرپور یک غم گنگ پنهان است که من آن را نشأت گرفته از دوران سختی می دانم که این نویسنده موفق عرصه کودک و نوجوان تا این مرحله طی کرده است. به همین خاطر اول از او خواستم در مورد جنوب استان فارس محلی که به دنبا آمده است و دوران کودکی و نوجوانی خود را سپری کرده توضیح بدهد: شهرستان لار در جنوب استان فارس قرار گرفته است. آب و هوای گرم ونیمه خشک دارد. زمین در بیشتر مواقع خشک و سوزان است و شاید به همین خاطر تخیل باید جور طبیعت را بکشد و درختان و سبزه ها را از دل خاک بیرون بیاورد و در هوایی که گاهی شرجی می شود اشباح و ادمهایی ببیند که وجود واقعی ندارند اما می توانند یکی از شخصیت های محوری قصه قرار بگیرند. خشکی خاک اما مردم را به همدیگر نزدیک تر کرده است و با خونگرمی و صمیمیت سایه سار گرمی از روابط انسانی را شکل می دهند. میهمانی اگر بیاید میهمان همه مردم است و خدای نکرده اگر با دشمنی روبرو شوند تیرهای "برنو" همه اهالی با هم به سویش شلیک می شود. آقای اکبرپور لطفا به سؤال کلیشه ای از خودتان بگویید پاسخ دهید؟ متولد 1349 هستم و به عنوان تهیه کننده در تلویزیون مشغول به کارم. در دوران دانشگاه، روان شناسی خوانده ام و در دانشگاهشهید بهشتی تهران. ازدواج کرده ام و یک دختر دارم به نام درسا. از کی متوجه شدی که می توانی بنویسی؟ برخلاف خیلی ها من بسیار دیر متوجه شدم یعنی حدود بیست سالگی، تا قبل از این هیچوقت به نوشتن فکر هم نکرده بودم حتی در حد سرودن یک بیت شعر یا مشقی برای داستان نویسی در دوران دانشجویی با چند نفر هم اتاق شدم که خوره کتاب خواندن بودند. آرام آرام عادت کردم و خودم شدم خوره کتاب و یواشکی شروع کردم به گفتن شعر و داستانهای کوچکی که به کسی نشان نمی دادم. به چه علت در حوزه کودکان و نوجوانان فعالیت کردی؟ آیا تجربه های ناموفق در حیطه بزرگسالان باعث رو ی آوردنت به این نوع ادبیات خاص و حتی مشکل تر شد؟

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 55صفحه 4