مجله نوجوان 55 صفحه 7

باید هر نوجو.انی که توانی برای نوشتن در خود می بیند با مشورت کسانی که تجربه بهتری دارند از مسائل روزمره دور و بر خودشان شروع کنند و سوژه های اطرافشان را شکار کنند. در اطراف اگر با دید هنری نگاه کنیم هزاران موضوع برای نوشتن وجود دارد به نظرم نوشتن را چیزهایی که در مسیر نگاه و زندگی ما قرار دارد این حسن بزرگ را دارد که به خوبی آن را شناخته ایم و با حس و حال بهتری می توانیم از آن بنویسیم. در نقدهایی که نوجوانان روی کارهایت می گویند (منظورم در نشست هایی است که با حضور آنها برگزار می شود) آنها بیشتر به چه نکاتی اشاره می کنند؟ در نشست با نوجوانان، آنها بیشتر از این تکنیک خوششان آمده است که خودشان موقع خواندن داستان به کشف وئ شهودهایی می رسند و درواقع از اینکه لقمه را آماده تحویلشان نداده ام خوشحال هستند. آنها تشویقم می کنند داستان هایی بنویسم که به قول معروف راحت نباشد و موقع خواندن آنها را به تلاش و کوشش وادار کند. در این نشستها من مزد خودم را می گیرم از اینکه نوجوانان را دست کم نگرفته ام، نوجوانان داستانی را دوست دارند که نویسنده از موضع بالا و دانای کل با آنها رفتار نکرده باشد. در هنگام نوشتن سعی می کنم مخاطبب را یک دوست و همراه خود بدانم. درددلی با عمو هانس احمد اکبرپور اول خیلی خودمانی برایت بگویم که من خالوها را بر عموهایمترجیحمی دهم و خالهها را بر عمه ها. دلم می خواست صدایت می کردم خالو هانس ولی دیدم که عامو هانس ردیف و قافیه اش خیلی جورتر است وناچارم همیشه تو را با همین نام صدا کنم ولی خحیالت راحت باشد که اندازهخالوهایم دوستت دارم. برای این کار یعنی دوست داشتنه رچند نباید دنبال دلیل و مدرکی بودف با این حال من چند دلیل محکمه پسند دارم. دلیل اول، دلیل او.لم به خاطر جوجه اردک رشت است که سرنوشتنش بی شباهت به زندگی خودم نیست. توی روستا بچه ها چندان تحویلم نمی گرفتند که زیادی شهری هستم، شیر نمی خورم و از کره حیوانی بدم می آمد و عرضه کشتن بچه گنجشکی را نداشتم وقتی پایم به شهر کشیده شد رفتارهای دهاتی ام توی ذوق کمی زد؛ وقت قبلی سراغ کسی نمی روم. لباسهایم دو سه دهه ای از مد روز عقب تر بود و خانم عرشی خیلی زحمت کشید تا یادم داد که توی شورا ی کتاب کودک آهسته صحبت کنم. اما عمو هانس عزیز، جوجه اردک تو آخر عاقبتی پیدا کرد و بالاخره فک و فامیلهایش تحویلش گرفتند و من از ده رانده و از شهر مانده، نویسنده شدم البته بلا نسبت که خودم را با شما مقایسه کنم ولی از شما چه پنهان که چیزهایی می نویسم و بعضیها خوششان می آید و بعضی ها از جمله، یکی دو تا منتقد بدشان می آید. اما عمو هانس عزیز، می دانم که دل خوشی از منتقدها نداشتی ولی حضرت عباسی، نوع ایانی اش چیز دیگری است.و البته همان یک یدو تا را می گویم که تدثیر نقدهایش کمتر از فحش ناموپسی نیست. و اگر هم ولایتی ها ذره ای تحویلم گرفته بودند و هنوز یک دهاتی غیور بودم باید با "برنوپنج تیر" به سراغشان می رفتم. البته عاموی عزیز نمی خواهد به دلت بد راه بدهی و ذره ای نگران اوضاع و احوال روانی من باشی. از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که من هم به اندازه کافی فحشهای آبدار شفاهی نثار آنها کرده ام و با آرامش وجدان پشت میز کارم نشسته ام و اینها را می نویسم وگر نه تا حالا کارم به جنون گاوی یا حداقل تب برفکی کشیده می شد. دلیل دوم: عمو هانس تو خیلی دست و دلبازی و هر ساله کلی پول و پله به نویسنده و تصویرگر می دهی. یکراست بروم سراغ اصل مطلب، اگر صلاح بدانی و این جایزه را به من بدهی با خودم عهد بسته توی دهاتمان کتابخانه ای درست و حسابی درست می کنم و توی تابلویش بزرگ بنویسم :"کتابخانه عامو هانس" برای این که مشغول ذمه نباشد یک نکته دیگر هم بگویم: مرگ حق است. وصیت می کنم که خیلی وقت بعد، زمانی که من نباشم و از حضور اسمم در کنار اسم تو خجالت نکشم خیلی کوچولو پایین تابلو بنویسید: بانی و باعث امر خیر، مرحوم مغفور احمد اکبرپور. و لیل سوم و دلیلی آخر: تو یک نابغه هستی و من و عیالم خیلی دلمان می خواهد که نابغه باشیم. عمو هانس! باز هم برایت نامه می نویسم البته اگر بچه های شورای کتااب کودک قول بدهند که هر سال برایت بزرگداشت بگیرد و تا یک قرن آینده معطل نکنند. قربان تو: جوجه اردک نویسنده این متن (نامه) به مناسبت دویستمین سال تول هانس کریستین اندرسن نویسنده بزرگ کتاب کودکان نوشته شده است .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 55صفحه 7