مجله نوجوان 58 صفحه 10

یاد دوست جویبار خاطرات یاد دوست در دورانی که در قم طلبه بودم یکبار امام با اتوبوسی به مشهد مشرف می شدند، که از قضا من هم در همان اتوبوس بودم. گرچه آن موقع طلبهء جوانی بودم امّا امام را می شناختم. ایشان خیلی خیلی ساده بودند، مثلاً وقتی به سمنان رسیدیم و اتوبوسی توقف کرد، ایشان آنجا غذا خوردند، بعد وضو گرفتند و عبایشان را همانجا انداختند و نشستند و قدری استراحت کردند. تصور کنید که یک استاد معظم و مجتهد حوزهء علمیه، مانند مسافران دیگر که همه گونه افراد بودند، رفتار می کردند. پیدا بود که کارهای ایشان برای خداست. بعد که اتوبوس در خواجه ربیع نگه داشت، دیدم که ایشان رفتند خواجه ربیع را زیارت کردند و برگشتند. سادگی زندگی ایشان واقعاً برای همهء ما جالب بود. ما خیال می کردیم آقا که می خواهند به مشهد مشرف شوند، دیگر باید خیلی تشریفات داشته باشند، امّا دیدیم که چنین نیست. بعد از انقلاب، خانم خبرنگاری از لندن به قم آمده بود و چون مرا از آن موقع که در لندن بودم می شناخت. به منزل ما آمد و به من متوسل شد تا مصاحبه ای با امام ترتیب دهم. هنوز امام به تهران منتقل نشده بودند. من با مرحوم آقای اشراقی تلفنی صحبتی کردم که : این خانم سؤالات زیادی دارد و دلش می خواهد مسائلی را از امام بپرسد که امام موافقت نفرمودند. شبی امام به منزل من تشریف آوردند و تصادفاً آن خبرنگار هم آنجا بود. وقتی امام تشریف آوردند اینجا؟» گفتم: « بله، ایشان به خانهء طلبه ها هم تشریف می بردند.» گفت:« همان شخصی که این همه در دنیا سر و صدا کرده است، بدون تشریفات برخاسته و به اینجا آمده؟» او که قبلاًتشریفات سلطنتی را دیده بود، ارادت فراوانی به امام پیدا کرد. آیت الله احمد صابری همدانی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 58صفحه 10