مجله نوجوان 105 صفحه 16

عاشورا نو قلمهای عاشورایی سیزده ساله ام و دستهایم خالی نیست و می توانم کاری بکنم . کاری هر چند کوچک وآمده ام اینجا و می خواهم برای دلم پنجره ای باشم . ملیحه غنی زاده اگر چه هنوز کودکم اما قلبی بزرگ در سینه دارم . قلبی که می تواند قطره قطره خونی را که از بدن شما بر زمین ریخته اند جبران کند . آزاده السادات حجتی چه بگویم من کوچک که عاشورا چه بود . خورشیدی که در میان راه ، راه را برای همه روشن کرد . سهیلا چهاردانگی تکه ای از ندبه بر چشمهایم جاری می شود : کجایی ای طلب کنندۀ خون مقتول کربلا؟ ! مهدی فاطمه سلام الله علیها جمکران نگاهت آروزی من است که در آن سجده عاشقانه از تو بیاموزم و رکعتی نماز زیارت به جای آورم . حمیده طرفدار مگر نمی دانی که بزرگ شده ام ، من می توانم آخرین سرباز سپاه تو باشم . می توانم سپر تیرهایی باشم که به قصد سینه مهربانت می بارند . نجمه فصیحی پور تشنه ترین ظهر عاشورا سروی صبور ، زیر باران نیزه ها را زمزمه کند . همیشه دلم می خواست در ثانیه های عطشناک خیمه های منتظر عباس علیه السلام جاری شوم . فاطمه حجت زاده می دانم روزی عطر نرگس جهان را پر خواهد کرد و ما هم ، آن وعده یادمان هست و دلهایمان را آیینه ای نگه داشته ایم و نام کربلا را بر روی قلبمان حک کرده ایم . . . . حسینیه کشاوز

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 105صفحه 16