مجله نوجوان 105 صفحه 17

آری زمین سرد شده است و می خواهد گرمایی دیگر را بیابد ، تا عنچۀ آزادی و عدل و داد که با خون حسین علیه السلام آبیاری شده ، به دست تو با گرمی صدای تو شکفته شود . محبوبه نجفی هم کلام شدن با شما چقدر زیباست که از هر کلامتان یک دنیا محبت می بارد . من در رؤیاهایم خورشید را در آغوش گرفتم و گفتم می خواهم او را به شما بدهم و خورشید چقدر بی تابی می کرد . دلش می خواست زودتر به شما تقدیم شود . بنفشه بنی اسدی شب ، سکوت را بر دشت طنین انداز کرده ، ناز نگاه مهتاب روح و جان را نوازش می دهد . ماه کامل است . بر پیشانی دشت کربلا مردی می آید . بابک رفعتی . . . وقتی او بیاید ، راه کربلا باز می شود ، امام حسین عزیز من ، دوست دارم قبر شما را زیارت کنم ، به امید خدا همراه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زهرا السادات پالیز عاشورا آمد تا هاجر در جسم زن والای دیگر چون حضرت زینب سلام الله علیها بر کوه و بیابان برود و این بار نه یک کودک . بلکه چندین کودک را بر بالین خود فرا خواند و خود را سپر سیلیها و تازیانه های آنها کند . مریم مرندی و خورشید آسمان ، درحالی غروب می کند و دشت را در چاه سیاه شب می پیچد که خورشید تو در گودی قتلگاه طلوعی جاودانه می کند . سمیّه غلامرضا پور

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 105صفحه 17