مجله نوجوان 105 صفحه 31

یک اشتباه کوچک شناختی رخداده بود . غرض از بیان این خاطره این بود که شما عجیب و غریب بشوید و به بقیه اش کاری نداشته باشید . جرات دارد کسی بگوید بالای چشم شما ابروست؟ به جان آقای خشونتیان (آقای ناظم) بنده در همین جا یاد یک خاطره دیگر افتادم بعله یک بار ما از طرف عده از دوستان با کلاس به یک مراسم شعر خوانی دعوت شدیم اما تنهاچیزی که در تمام این مراسم دستگیرمان شد تنها یک موجود پشمالو با شلواری گل بهی رنگ بر روی سن سالن بود که حرکات عجیب و غریب مرتکب می شد و به لهجه ای بسیار بیگانه و غیر زمینی شعر می خواند . طفلی این موجود بسیار هم با نمک بود و کار های خنده داری از خود بروز می داد طوری که بنده سه چهار بار به انفجار ناخودآگاه خنده ای مبتلا شدم و متعاقبا از طرف مراقب سالن به بنده تذکراتی داده شده که حالا درست نیست انسان همه جیک و پیکش را تعریف کند بعله از همین قسمت به بعد که اینجانب در بیرون از سالن در انتظار سایر دوستانم قدرم می زدم تازه به این نیتجه رسیدم که انسان آنقدر بی تربیت باشد که از چیزهای خنده دار روده بر شود چون یکی از نشانه های روشنفکری آن است که انسان در مقابل پدیده های عجیب و غریب طوری رفتار کند که انگار نه انگار با چیز عجیبی مواجه شده است . حتی اگر آن موجود پشمالو یک جوراب سبز و یک لنگه بنفش از روی آستین شلوار پوشیده باشد و به موهایش پارچه ها و مهره های رنگی آویزان کرده باشد و موقع خواندن بعضی از ابیاتی که واژه های قشنگی نظیر گل و سنبل چیپس و قهوه و کاناپه راحتی دارد شالاپ شالاپ توی صورت خودش بکوبد تا می توانید کار های عجیب و غریب کنید و همه چیز های عادی را زیر سوال ببرید مثلا چرا آفتابه از مد افتاده است؟ چرا خروس ها تخم نمی گذارند؟ چرا فردوسی برای رستم یک اسم با کلاس تر انتخاب نکرد؟ چرا سازمان سنجش برای راهیبابی به دانشگاه قرعه کشی نمی کند چرا ما مثل کرم ها با پوستمان نفس نمی کشیم و حتما باید یک دماغ ضایع روی صورتمان داشته باشیم چرا اول به آدم لیسانس نمی دهند تا بدون تشویش و استرس بتوان امتحانات نهایی پنجم ابتدایی را داد؟ اصلا راه بروید و ایراد بتراشید و غر بزنید و گلایه کنید و زمین و زمان را هم نشناسید . از همه چیز ایراد بگیرید حتی اگر خودتان بی عرضه تین موجود کائنات باشید . خلاصه تا می توانید عجیب و غریب باشید و غریبّیت از سر تا پایتان ببارد و حرف های عجیب و غریب بزنید و شعر های عجیب و غریب بسرایید . نوشته های عجیب و غریب بنویسید . نقاشی های عجیب و غریب بکشید .. تریپ های عجیب وغریب بزنید . در طراحی دکوراسیون اتاقاتان حتما از گونی استفاده کنید و تا می توانید نور را به حداقل برسانید . حرکات عجیب و غریب بکنید . (به عنوان مثال برای آنکه اعتماد به نفستان را به رخ بکشید به هیچ وجه جوراب نپوشید و یهو پای خوشبویتان را از توی کفش در بیاورید و وسط میز پذیرایی بگذارید یا . . . احساساتتان را به شدت و به طرز متفاوت و عجیب و غریبی بروز بدهید (نه که یهو جو زده بشوید و تا عصبانی شدید دست به سلاح گرم و سرد ببرید ها فعلا مد است که نعره بکشید و آه سر بدهید) عقاید عجیب و غریب از خودتان در بیاورید . واژه های عجیب و غریب اختراع کنید . به آدم های عجیب و غریب الکی عشق بورزید و علاقه نشان بدهید . با حرکات عجیب و غریب به دیگران پند بیاموزید (مثلا پدر ما تعریف می کنند که یک روز در مجلس یکی از دوستان روشنفکرشان شرفیاب شدند و ایشان انگشت در کاسه ماست زدند و انگشتهایشان را جلوی همه لیسیدند و سپس فرمودند روزی این انگشتان زیر خاک می پوسد و از بین می رود چه خوب است که بیشتر با انگشتانمان دوست باشیم و همه نیز متعاقبا چهار چنگولی توی کاسه ماست فرو رفتند و حسابی پندها آموختند) هر کاری دوست دارید انجام بدهید سپس برای توجیه آن مثالهای عجیب و غریب و دلایل متفاوت و غیر عادی از خودتان در بیاورید (مثلا برای صفر گرفتن چه دلیلی زیبا تر از آقای انیشتین و چه معضلی بزرگتر از اشکالات نظام آموزشی) یک کلام اینکه تا می توانید راحت باشید و عجیب و غریب . خیالتان راحت جامعه آنقدر مودب شده است که با شما غش غش نخندد و فکر نکند که خدای ناکرده بالا خانه تان را برای یک سری از مسائل املاکی به آژانس املاک سپرده اید از این حرفها . نگران بی معنی بودنتان هم نباشید . بالاخره چهار تا آدم باهوش و خلاق پیدا می شوند که برای مسخره بازی های شما معنی کنایه ای تشبیهی ، فلسفه ای چیزی پیدا کنند. شما فعلا تفاوت را بچسب بقیّه اش با مردم!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 105صفحه 31