مجله نوجوان 105 صفحه 34

آسمانی ها علی موسوی گرمارودی خط خون درختان را دوست می دارم که به احترام تو قیام کرده اند و آب را که مهر مادر توست خون تو ، شرف را سرخگون کرده است شفق آینه دار نجابتت و فلق محرابی که تو در آن نماز صبح شهادت گزارده ای *** در فکر آن گودالم که خون تو را مکیده است هیچ گودالی را چنین رفیع ندیده بودم در حضیض هم می توان عزیز بود از گودال بپرس *** شمشیری که بر گلوی تو آمد هر چیز و همه چیز را در کائنات به دو پاره کرد هر چه در سوی تو حسینی شد و دیگر سو یزیدی اینک ماییم و سنگها ماییم و آبها درختان کوهساران ، جویباران ، بیشه زاران که برخی یزیدی وگرنه حسینی اند خونی که از گلوی تو تراوید همه چیز و هر چیز را در کائنات به دو پاره کرد در رنگ اینک هر چیز یا سرخ است یا حسینی نیست *** -ای قتیل بعد از تو خوبی سرخ است و گریه سوگ خنجر و غمت توشه سفر به ناکجا آباد رود خونت راهی که راست به خانه خدا می رود تو از قبیله خونی و و ما از تبار جنون خون تو در شن فروشد و از سنگ جوشید ای باغ بینش! ستم دشمنی زیباتر از تو ندارد و مظلوم یاوری آشنا تر از تو تو کلاس فشرده تاریخی قیام تو مصاف نیست منظومه بزرگ هستی است پایان سخن پایان من است تو انتها نداری

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 105صفحه 34