مجله نوجوان 114 صفحه 12

آسمانیها قربان ولیئی همة نامهای تو ای مَلِک، که پادشاه راستین تویی و هرکه ازآنِ تو شد، هرچه هست از آنِ اوست. ای قدّوس، که آسمان تو را لکۀ ابری نیست و پاکی از هر عیبی. ای سلام، که هر چه هست یکسره در پاسخ سلام تو، رقصان است و چرخان، خورشید، پاسخ سلام تو رامی دمد؛ و غنچه­ها لبخند می زنند. پاسخ پاسخ سلام تو را. و هیچ کس ازتو پیشی نمی گیرد. سلام تو از ازل تا ابد، جاری است. ای مؤمن، کهایمان آورندگان را امان می­دهی و صدق و راستی شیوة توست. ای مُهَیمن، که هیچ چیز از تو پوشیده نیست و نگاهبان دلهایی و ازآنچه در خاطر می گذرد، آگاهی. ای عزیز، که چیرهای بر هر چه هست وکس چون تو نیست و کسی را یارای رویارویی با تو نیست. ای جبّار، که در عین نزدیکی ازدسترس اندیشه دوری. ای متکبّر، که بزرگ تنها تویی وآفریدگانت را راهی جزسرافکندگی و شرمساری دردرگاه تو نیست. درکوچه باغ حکایت شایداین شعرمولوی راشنیده باشیدکه: چارکس رادادمردی یک درم آن یکی گفتاین به انگوری دهم... می گوید مردی، یک درم به چهار نفر داد و یکی از آنها که فارسی زبان بودگفت: با این یک درم انگور بخریم. دیگری که عرب بود،گفت: لا، عنب. سومی که ترک بود، گفت: اُزُم. و چهارمی که رومی بود، گفت: استافیل. درتنازع آن نفر جنگی شدند که زسرّ نامها غافل بُدند یعنی این گروه چهارنفره، چون معنای نامها را نمی دانستند و از زبان همدیگر بی خبر بودند، به جان هم افتادند. بعد مولوی می گوید، اگرکسی در آنجا بودکه زبان هرچهارنفر را می دانست: بس بگفتی اوکه من زین یک درم آرزوی جمله تان رامی دهم بسیاری ازدرگیریها و نزاعها، لفظی است؛ یعنی در معنا و باطن، نیست. بلکه چون لفظها و عبارتهای گوناگون برای نامیدن یک پدیدة واحد ساخته شده است، ایجاد درگیریمی کند و خلاصه اینکه همه درجستجوی یک حقیقت هستندولی نامهای گوناگونی برآن نهادهاند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 114صفحه 12