مجله نوجوان 129 صفحه 3

علی افشین علاء مردی از بهشت یکی بود ویکی بودوخدابود خدابودو خدابی انتها بود نه آدم بود درعالم، نه حوّا علی بود و محمّد و زهرا خدا می خواست دین تنها نباشد محمّد در زمین تنها نباشد علی را از بهشت آورد برخاک به خاک تشنه او چون چشمة پاک چو آمد کعبه شد گهوارة او روان شد آیه ها دربارة او زمین وآسمان شد دست بوسش علی داماد شد، زهرا عروسش عل با غصّه و غم آشنا بود علی بادرد آدم آشنا بود برای بی پناهان آشیان ساخت برای بینوایان سفره انداخت علی خوابید، امّا سیر هرگز نمک می خورد، اما شیر هرگز علی سردر درون چاه می کرد جهان را شرمگین از آه می کرد بدی ها دید او در زندگانی نمی گنجید در دنیا فانی جدا از او مکن ما راخدایا دراین دنیا و آن دنیا خدایا در اینجا از بدیها دورمان کن درآنجا با علی محشورمان کن

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 129صفحه 3