آرزوی وصـــل
چون لالة شکفته صفایی عجیب داشت
مثل شکوفه رایحهای دلفریب داشت
وقتی که رفت مثل شهیدان کربلا
پیراهنی سپید پر از بوی سیب داشت
چشمش پر از طراوت سبز حضور بود
روحی بلند و حال و هوایی غریب داشت
همراه عاشقان شهادت، شب عروج
دست دعا به سنگر ((امّن یجیب)) داشت
رفت و به توشة سفر آسمانی اش
تسبح ومهر و شانه و قرآن به جیب داشت
خونین کفن به کوی ملاقات دوست رفت
در آرزوی وصل، دلی بی شکیب داشت
زکریا اخلاقی
جامه دران
من خواستار جام میاز دست دلبرم
این راز با که گویم و این غم کجا برم؟
جان باختم به حسرت دیدار روی دوست
پروانه دور شمعم و اسپند آذرم
این خرقة ملوّت و سجادة ریا
آیا شود که بر در میخانه بر درم؟
گر از سبوی عشق دهد یار جرعهای
مستانه جان ز خرقة هستی در آورم
پیرم ولی به گوشة چشمی جوان شوم
لطفی، که از سرچة آفاق بگذرم
از مجموعة اشعار حضرت امام
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 129صفحه 5