مجله نوجوان 129 صفحه 5

آرزوی وصـــل چون لالة شکفته صفایی عجیب داشت مثل شکوفه رایحه­ای دلفریب داشت وقتی که رفت مثل شهیدان کربلا پیراهنی سپید پر از بوی سیب داشت چشمش پر از طراوت سبز حضور بود روحی بلند و حال و هوایی غریب داشت همراه عاشقان شهادت، شب عروج دست دعا به سنگر ((امّن یجیب)) داشت رفت و به توشة سفر آسمانی اش تسبح ومهر و شانه و قرآن به جیب داشت خونین کفن به کوی ملاقات دوست رفت در آرزوی وصل، دلی بی شکیب داشت زکریا اخلاقی جامه دران من خواستار جام می­از دست دلبرم این راز با که گویم و این غم کجا برم؟ جان باختم به حسرت دیدار روی دوست پروانه دور شمعم و اسپند آذرم این خرقة ملوّت و سجادة ریا آیا شود که بر در میخانه بر درم؟ گر از سبوی عشق دهد یار جرعه­ای مستانه جان ز خرقة هستی در آورم پیرم ولی به گوشة چشمی جوان شوم لطفی، که از سرچة آفاق بگذرم از مجموعة اشعار حضرت امام

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 129صفحه 5