مجله نوجوان 129 صفحه 20

آبی کمرنگ یک چالش سیاه برای آدمهای آبی خورشید از پشت کوههای سر به فلک کشیده بیرون می­آید و شدن در سیستم کاغذ بازی ادارات می­توانستیم سؤالمان را از با نیش و کنایه به مردان آبی هشدار می­دهد که زنگ بیداری همان شخص دیگر بکنیم و همان شخص دیگر بی آنکه به ما خورده است واین تنبل است که همیشه خواب است و جایش اخم کند بدهد از دفترش بیندازمان بیرون، بدون وقت قبلی در رختخواب است! واینگونه خوره بازیهای مرسوم جوابمان را می­داد و ما هم شاد و مردان آبی هم از ابتدای تاریخ زمین نشینی­شان یعنی شنگول می­رفتیم سراغ عشق و حالمان! ولی آن شیطان ملعون درست بعد از اینکه حضرت آدم لطف کردند و به همراه حوّا خانم که آن وقتها ابلیس صدایشان می­کردند هِی درِ گوش حوّا خانم وِز گول خوردند و به آن سیب معروف گاز زدند و ازآن بالا سقوط کردند وز کرد که اگر از این میوه هه بخوری چنین می­شوی و اگر نخوری به روی زمین خاکی به دو نکتة اساسی پی بردند؛ اول اینکه باید چنان می­شوی. فوراً یک چیزی بپوشند و دوم اینکه برگشتنی باید 2تا نان هم حوّا خانم هم چوب زیر ناخن آقای آدم کرد و آقای آدم هم که بخرندو بیاورند سر سفره! چون آدم بود وتنها شوهر موجود در جهان به تقاضای همسرش تاریخ امرار معاش دقیقاً از همان لحظه آغاز شد حسابش را بکنید که اتفاقاً تنها همسر موجود درجهان بود تن در داد و ما را اگر حضرت آدم گول آن شیطان را نخورده بود ما چه وضعیت جملگی آوراه کرد. هلویی داشتیم! برای خودمان در باغهای اِرم وسایر باغهای این شد که هرروز صبح وقتی خورشید خانم با نیش باز زنگ بهشت قدم می­زدیم وهی در رود عسل شنا می­کردیم و هی از بیداری را می­زند دیگر مردان آبی نمی­توانند به خودشان بگویند درختان موز بالا می-رفتیم و خلاصه بی­دقّ حالمان را می-بردیم! که فقط 5 دقیقة دیگر بیدار خواهند شد، چون در همین 5 دقیقه درآن وضعیت صفا دیگر لازم نبود برای رساندن اوضاع جهان آنقدر دگرگون می­شود که آن روز برای مردم پیاممان به یک نفر دیگرسلسه مراتب مدیریتی آبی تبدیل به یک روز جهنّمی می­کند و بروکراسی اداری را رعایت کنیم و بدون درگیر فقط تا چند هفتة پیش یک آدم آبی می­توانست برای

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 129صفحه 20