مجله نوجوان 133 صفحه 5

بعد خودش را پنهان می کرد.خلاصه اینکه تکلیف خودم را می دانستم.باید حرفه ای را انتخاب می کردم که ارتباط به درس نداشته باشد.آخر اصلا درسم خوب نبود.راستش در طول سالهای تحصیل،هفت سال عقب افتادم.هیچگاه نتوانستم از تابستان لذت ببرم،چون همیشه تجدید می شدم.به هر حال من از 18 سالگی شروع به کار کردم.لوله کشی،سیم کشی...تا عماسی که با روحیاتم خیلی سازگار بود و به نوعی به دنیای بازیگری نزدیک بود. ظاهرا شما یک کارگاه آموزشی-تئاتر-برای نوجوانان و جوانان داشتید. «جنگ آفتاب»برنامه ای بود که در سال 74 از شبکه ی دو پخش شد.کار با ابزاری ساده مثل صندلی،چرخ، روزنامه و غیره انجام می شد.به نوعی تئاتر معنایی بود.من برای این کار تصمیم گرفتم از بازیگران جوان استفاده کنم.بنابراین گروهی 15 نفری تشکیل دادم که حدود یکسال با هم کار کردیم.«مجید صالحی»،«بهزاد خرازی».«سیاوش مفیدی»،«محسن مقدم» و تعدادی دیگر که اسامی شان در خاطرم نیست.از بچههای آن گروه هستند که هنوز هم در این حوزه فعالیت می کنند. من فکر می کنم بد نباشد از شبکه ی دو بخواهم که یکبار دیگر این برنامه را پخش کند.جنگ آفتاب برنامه ای با نگاهی نو در زمینه ی تئاتر بود.این برنامه باعث می شد تخیل نوجوانان فعال شود و به مفاهیم جدید دست پیدا کند. به نظر شما بهتر نیست که به جای بازی گرفتن از بزرگسالان در قالب کودک و نوجوان،از بازیگر کودک و نوجوان استفاده شود؟ این اشکال نیست که یک بزرگسال در نقش یک کودک بازی کند.مهم این است که کار خوب انجام شود. با اینحال گاهی می بینیم که تماشاچی،بازی بزرگسال را در این قالب دوست ندارد! بستگی به بازی بازیگر دارد.اگر تماشاچی،بازی را دوست ندارد،پس قاعدتا بازیگر،بد بازی می کند،وگرنه دلیلی نیست که نقش نوجوان را حتما یک نوجوان بازی کند. شما­­­ چنین ­­نقش­هایی ­داشته­اید؟ بله، «شاگرد اولها»، «قلقلک»، «هپلی» میکروبی که به آن شخصیت داده بودیم،در محله ی بهداشت. اگر قرار باشد نمایشنامه ای برای نوجوانان و درباره ی آنها بنویسید،سوژه ی شما چه خواهد بود؟ نمایشنامه ی من در واقع انتقادی از نوجوانان خواهد بود.نوجوانان بی هیچ تلاشی انتظارات بی مورد دارند. متاسفانه نوجوانهای ما بنابر جو زمانه،دچار توهم شدهاند و نا خود آگاه در ذهنشان اشکالاتی پیش آمده است.آنها تا حدی پیش رفتهاند که حتی شخصی ترین کارهای خود را هم انجام نمی دهند.حتی جوراب خود را هم نمی شویند.نوجوانهای ما اصلا کار نمی کنند.نوجوانی که تا ظهر می خوابد چه جور نوجوانی است؟!نوجوان باید زحمت بکشد.من از این قضیه به شدت عصبی ام. من اگر نمایشنامه بنویسم،تمام این بی حرمتیها و تنبلیها را به هم می ریزم.آنها باید نگرششان عوض شود.(از عصبانیت به سرفه افتاده است) خاطره ای از زمان بازی خود بگویی! خاطرم هست،زمانی که در کلاسهای خانم«سوسن تسلیمی»در کارگاه بازیگری بودم،بعد از تمام شدن کلاس،متوجه شدم تعدادی از هم کلاسیها مثل همیشه همراه ما از کلاس خارج نمی شوند.پس از پرس و جو متوجه شدم که آقای «داریوش فرهنگ»قرار است از بچهها تست بازی برای یک تئاتر بگیرد.وقتی موضوع را فهمیدم.خد را در گوشه ای پنهان کردم و پس از رفتن بچههای دیگر،سریع کنار بچههای انتخابی نشستم. خانم تسلیمی با دیدن من بسیار تعجب کرد و گفت: «آقای فرهنگ فقط 7 بازیگر خواسته.ضمنا تو دانشگاه می روی و نمی توانی در تمرین شرکت کنی.»گفتم:«من ساعت تمرین را تنظیم می کنم،مطمئن باشید 7 نفر هم خود به خوددرست می شود.اگر هم من بازی نکردم، دوست دارم در تمرینات باشم.»جالب است بگویم که روز اول تمرین آقای علیرضا خمسه به تمرین نیامد و من جزو نفرات اصلی انتخاب شدم و اتفاقا در چند نقش بازی کردم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 133صفحه 5