مجله نوجوان 133 صفحه 19

تا اینکه یک فکری به کله اش رسید رفت و یک خروس و یک گوسفند را به اهنگری آورد. الهه بچه دار شده خوب چه خبر راستی یادم رفت 20 تا از بچههامون تو راهن به خروس مقداری دانه داد ببین خروس جان مثل ادم این دونهها رو می خوری بعد این چکش رو بگیر کار کن الو..چند دیوونه که تعدادشون زیاده از دیوونه خونه فرار کردن اومدن خونه من.. من امنیت جانی ندارم کمک.... بعد رو به گوسفند کرد و با هم مثل خروس حرف زد. ماشین دیوونهها وای کمک بذار فرار کنه فقط همین یکی مونده خسته که شد می ریم می گیرمش... خروس هم بعد از خوردن دانهها همین طوری بی خیال وایستاد آهنگر هم سرش را برید و کتاب و کباب کرد و خورد. به دلیل داشتن خشونت حذف شد. گوسفند هم به بلای خروس دچار شد و خورده شد. به دلیل داشتن خشونت حذف شد. آهنگر بعد رو به خرس کرد و گفت: سلام اسی جون بردار به همه بچهها خبر بده مجردی بیان خونه ی من مهمونی..فردا هم می ریم کوه...دربند..درکه خرس بیچاره هم از ترس جانش تند و تند غذایش را خورد... هنوز غذایش تمام نشده بود که بلند شد و چکش را برداشت بهتر از آهنگر آهنگری می کرد و بیشتر وقتها خودش مغازه را می چرخاند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 133صفحه 19