مجله نوجوان 138 صفحه 19

دیگه طاقت نیاورد و چشماش سیاهی همه بچهها دورش جمع شدند، از صورتش رفت و افتاد پایین... خون میاومد و هر چه صدایش میکردند جواب نداد هی پاشو بی خیال همه وحشت کردند و فکر کردند مرده ! جون مادرت اذیت نکن اون حتماً مرده ! بلند شو ... میخواهیم غذا بخوریم مرده ! یکی از دوستان صمیمی شاگرد ضعیف الجثه که فقط شاگرد قلدر رسانده بود، با خودش ترسیده بود بلند شد و رفت و با رفتن او همه فکر کرد که اگر او هم برود، همه کاسه کوزهها بلند شدند و از آنجا فرار کردند. سر او میشکند. من باید برم خونه و مشقهایم رو بنویسم من هم من هم باید بروم پس سریع او را بغل کرد و به و از آن روز به بعد آنها دوستان شهر برد. شدند و در کنار هم پیشرفت کردند. (نقل کردهاند که اگر نیم ساعت دیرتر میرسید مرده بود) (نتیجه گیری اخلاقی: برد و باخت مهم نیست مهم یک بازی خوبه!) این جا دارد یک مکتب خانه موزیک باحال پخش میشود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 138صفحه 19