شعر
منصور اوجی
از باد هوا سخن نمیگویم
از باد هوا سخن نمیگویم
وزنقش بر آب
از تابش آفتاب میگویم
وزجادوی خاک
وزدانه که رشد میکند در او
وز تو که درون دیده ات باغی ست
وزمن که درون سینهام مرغی
وزمرگ که در کمین مرغ و باغ
وز شعر که راز آب و آئینه ست.
از باد هوا سخن نمیگویم.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 138صفحه 34