مجله نوجوان 140 صفحه 21

شهریور ماه خود را چگونه گذراندهاند؟ Email:mrym-shokrani@yahoo.com مریم شکرانی قندکی زاده ( زرنگ مدرسه) در صف خرید کتابهای درسی از اصناف مربوطه (لوازم التحریریها)! زنبیل گذاشته است. کتابهای درسی خود را به سلامتی و زودتر از همه خریداری فرموده است. از شب تا صبح بیدار مانده و دانه به دانه کتابهایش را با وسواسی در حد خفن کردن یک ماشین نو، گل و منگلی کرده و با نفیس­ترین و طلاکاری شده­ترین اجلاد (جمع جلد!) مجلّد فرمودهاند. تا روز اوّل مهر شصت دور کتابها را مرور نمودهاند البته با نهایت دقت و احتیاط و مراقبت هنگام در دست گیری این کتابهای گور به گور شده ! هر شب کتابهایشان را روی قلب خویشتن گذارده و خوابیدهاند. روزی هفتصد و بیست و دو مرتبه تریپ مدرسه­شان را به تن کرده و جلوی آینه به خود لبخند عمیق زدهاند. روی دیوار اتاقشان روزهای تابستان را یکی یکی خط زدهاند. آهنگهای مشهور باز آمد بوی ماه مدرسه و همشاگردی سلام را به صورت یک در میان روی یک حلقه سی دی و به صورت ام. پی. تیری! رایت کرده و به طرز دیوانه­واری تمام ساعتهای روز برای خود پخش می­کنند و آلبومهای عکسهای مدرسه را مرور می­کنند و اشک هر دقیقه توی چشمهایشان حلقه می­بندد. پنجاه بسته باطری قلمی برای ساعت زنگ­دارشان خریداری فرمودهاند و هر روز رأس ساعت 6 صبح بیدار شدن را تمرین می­کنند. ناخنهایشان را تا ته گرفته و بُرس می­زنند. کلّۀ­شان را با نمره صفر زده و صیقلی کردهاند تا آقای خشونتیان از خوشحالی سکته کنند. به تعداد تمام کادر آموزشی مدرسه (بابا، سواد! یعنی همان مدیرو معلمها دیگر!) و خانوادههایشان کارت تبریک خریده و روی آن گل چسبانده و برای اول مهر آماده گذاشتهاند و خلاصه خودشان را سر تا پا سرویس کردهاند! هوشنگی (تنبل کل مدرسه) دو سوم ایام شهریور خود را صرف امتحانات تجدیدی و جبرانی خویش کردهاند. از بس در ایام عشق تابستان طعم معلم و کلاس و جبرانی و کتاب.. .. چشیدهاند ذقنبود گرفتهاند. نسبت به تبلیغات لوازم التحریر دارا و سارا آلرژی شدید دارند و سریع تمام تنشان آکنده از کهیر می­شود. اگر متّهم به دست داشتن در شبکه القاعده نمی­شدند تمامی فروشگاههای لوازم التحریر را با خاک یکسان می­کردند. تصمیم جدّی دارند. که مجدداً هرگز ساعت 6 صبح را تجربه نکنند. سعی می­کنند تاریخ و تقویم را از یاد ببرند و در زمان کم شدگی محض غوطه­ور شوند. افسوس می­خورند که حتّی صدا و سیما هم نمی­تواند یک ذرّه وقت تابستان را زیادتر کند! از چند سال و اندی تحصیل تنها دانش نوشتن اسم و فامیل خویش را به یاد می­آورند. روز 29 آذرماه ( دقیقاً یک روز قبل از امتحانات ترم) والدینش با بدبختی تازه برایش کتابهای درسی گیر می­آورند. تریپی به نام تریپ مدرسه برایش اصطلاحی غریب است دقیقاً مثل اصطلاحی دی. اِن. آ یا رویانا ( برّۀ شبیه سازی شده) برای انسان عصر پالئولیتیک ( یک ذرّه آن ورتر از عصر دایناسورها)! مهرماه را به کل یادش می­رود که به مدرسه برود و از اوّل آبان به زور تهدید و شکنجه اولیای مدرسه مجبور به تحمّل مدرسه، این رنج جاویدان می­شود. مجبور است از خاطرات مدرسه تنها به قسمت ساندویچهای همبرگر بوفه مدرسه دل خوش کند. روزی هفتصد و بیست و دو مرتبه مخترع آموزش و پرورش را نفرین می­کند. از ترس مرحوم شدن آقای خشونتیان مجبور می­شود از دیوار پشتی حیاط مدرسه، وارد مدرسه شود چون عاشقانه مدل موها و تریپ ضدّ مدرسه­ای را می­پرستد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 140صفحه 21