
لغات خاصّی بهره میبرد که مصطفی از آن استفاده نمیکند، حاج یونس و تهرانی چون همکار هستند مانند هم سخن
میگویند. وقتی فرزاد در اولین دیالوگش با کارگر شرکت زبان به گفتگو باز میکند میتوان فهمید بچۀ جنوب شهر
است و بعداً تحصیل کرده است و به یک مقام در یک کارخانه رسیده است، این مسئله یعنی استفاده از دیالوگهای
خاص برای کارکترهای مختلف باعث میشود که بیننده متوجه نیرنگ هستی درابتدای فیلم بشود، زمانی که او
برای دادخواهی نزد حاج یونس رفته است و میخواهد با استفاده از لغات مربوط به فرهنگ حاج یونس اورا مجاب
کند که جلال فتوحی به او ظلم کرده است.
از آنجایی که این اثر بیشتر از آنکه بر داستان تکیه کند بر مدار دیالوگ حرکت می کند، جنس دیالوگها باعث شده
است که بیننده با یک اثر رادیویی مواجه نباشد واز طریق حرکت بر روی گفتگوها و تعقیب آنها رشتۀ داستان را
از دست ندهد.
داستان سریال در سه مرحله اتفاق میافتد و هر مرحله پوچی و بی اهمیت بودن مرحلۀ قبل را نمایان می کند و پلّه
پلّه بیننده را به فاجعه نزدیک میکند.
مرحلۀ اول سقوط مالی و ورشکستگی، مرحلۀ دوّم حضور نابهنگام یک عشق نامتجانس و ممنوع که بنیان خانواده
را به هم میریزد و در مرحلۀ سوم قتل که جزو گناهان کبیره است و بیننده با رسیدن به این نقطه آخرین تکّه
پازل فاجعه را پیدا میکند و خود را با آن روبرو میبیند و وقتی کلّ داستان را لحظهای از نظر میگذراند به وقوع
خزندۀ فاجعه پی میبرد.
میوۀ ممنوعه بی شک جزو آثار کم خطا و ماندگار سیماست، اثری که به استانداردهای یک کار گروهی و حرفه ای
در جهان نزدیک است.
وقتی قرار نیست کارگردان به درام بیندیشد و گفتگوها را تنظیم کند، تمام انرژیاش صرف هدایت گروه میشود،
بازیها در این فیلم خیره کننده است.
علی نصیریان به خود میپیچد و از میان هزاران جملهای که برای احساساتش در ذهن دارد بهترین
را انتخاب میکند و میگوید، گویی در لحظه در حال اندیشیدن به موقعیتی است که برایش پیش
آمده است.
گوهر خیراندیش با اینکه ظاهراً در حالا تکرار خویش در آثاری مانند «دنیا» است یک آدم
جدید است، آنقدر جدید که بیننده به خودش اجازۀ مقایسۀ او
را با «زن حاجی» در فیلم «دنیا» نمیدهد.
عمّار تفتی، بغض میکند، ابروها را تاب میدهد و وقتی اشک
بر گونههایش میلغزد، بیننده باورش میکند، امیر جعفری که
همه عادت کردهاند او را در لباس طنز ببینند به گونهای
حرف میزند، فریاد میزند و گریه میکند که بیننده،
گذشته او را از یاد میبرد، به همین ترتیب، هانیه
توسلی، جواد انصافی، نیما رئیسی، هرمز هدایت،
کیانوش گرامی، کاظم بلوچی و همه بازیگران آنقدر
در کاراکتر خود خوب جا افتادهاند که انگار خود
خودشان همان کاراکتر است.
خاطرۀ دیدن میوۀممنوعه در تلویزیون
خاطراهای فراموش نشدنی خواهد بود.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 142صفحه 5