نیایشنیایش
خدایا! لحظههای زندگیام را از شادیِ مهربانی سرشار
کن. خدایا! اگر مهربان نباشم، چگونه میتوانم شاد
باشم؟ و اگر شاد نباشم چگونه میتوانم تو را احساس
کنم؟ خدایا! چنان کن که به هر کجا مینگرم، بفهمم که
جز تو نیست و نباید جز تو را دید. مگر نه این که همۀ
هستها آینههایی هستند که به اندازۀ خودشان، تو را
نشان میدهند؟
خدایا! برکهای بی قرارم، آرامم کن، برکۀ نا آرام چگونه
میتواند ماه را نشان دهد؟ آرامم کن تا تو را دریابم.
خدایا! هر که را از راهی، به خود میرسانی، راه مرا به
من نشان ده.
هستی رنگانگ است
اگر همۀ رودخانهها از یک راه به دریا میرفتند. آیا
رودخانهای وجود میداشت؟ آیا جز یک گوشه از زمین،
جایی سر سبز وجود میداشت؟
اگر همه درختها به یک شکل بودند و یک نوع میوه
میدادند، چه می شد؟
اگر همۀ آدمها یک شکل داشتند، چه میشد؟
اگر همۀ غذاها یک مزه داشتند، چه میشد؟
اگر همۀ شاعران، یک جور شعر میگفتند چه میشد؟
اگر......
هستی، چهرههای بسیار داد؛ هستی رنگارنگ است،
هستی بیشمار صورت دارد و هستها هر یک رنگی و
راهی دارند. گوناگونی هستها، هستی را زیبا کرده است.
هستی، رودخانۀ جاری هستها است. هستها دم به دم
دگرگون میشوند و به سوی هستی بیرنگ و بی شکل
جریان دارند. هستی دم به دم نو میشود.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 142صفحه 27