درخت شاهد حامدقاموس مقدم
درخت شاهد
صدای شکستن آمد.حتم داشت که عینکش چندتکه شده است ولی نمی توانست دستش رابرای بیرون
آوردن عینک ازجیبش حرکت دهد اصلا هیچ جای دیگرش راهم نمی توانست تکان دهد. بعد ازچند
روزتلاش تازه پشت میله ها رسیده بود.جمعیت ازپشت به شدت فشارمی آوردندواحساس می کرد
که هرآن ممکن است زنده شود.
صدایی ازپشت سرش فریادزد؛واکنیددیگه!
صداکاملاً آشنابود؛توماس...ولی هرچقدرفکرکردنتوانست نام خوانوادگی اش رابه یاد بیاورد.
سرش رابه سختی چرخاندتاتوماس راببیند.نفرپشت سری اش گفت :چه قدروول می خوری یارو!
به یادجشن فارغ التحصیلی افتاد.آن روزتوماس همه رازیردرخت بزرگ وسط دانشکده جمع کرد
وپیش بینی می کردکه قراراست هرکدام اربچه ها درده سال آینده چه کاره شوند.دختروپسرها
بلندبلند به حرکات توماس می خندیدندوتوماس با توجه به خصوصیاتی که هرکس دردوران تحصیل
صدای شکستن آمد. حتم داشت که عینکش چند تکّه شده است ولی نمیتوانست دستش را برای بیرون
آوردن عینک از جیبش حرکت دهد اصلاً هیچ جای دیگرش را هم نمیتوانست تکان دهد. بعد از چند
روز تلاش تازه پشت میلهها رسیده بود. جمعیت از پشت به شدت فشار میآوردند و احساس میکرد
که هرآن ممکن است رنده شود.
صدایی از پشت سرش فریاد زد: وا کنید دیگه!
صدا کاملاً آشنا بود؛ت وماس... ولی هر چقدر فکر کرد نتوانست نام خانوادگیاش را به یاد بیاورد.
سرش را به سختی چرخاند تا توماس را ببیند .نفر پشت سریاش گفت: چه قدر وول میخوری یارو!
به یاد جشن فارغالتحصیلی افتاد. آن روز توماس همه را زیر درخت بزرگ وسط دانشکده جمع کرد
و پیش بینی میکرد که قرار است هر کدام از بچّهها در ده سال آینده چه کاره شوند. دختر و پسرها
بلند بلند به حرکات توماس میخندیدند و توماس با توجه به خصوصیاتی که هرکس در دوران تحصیل
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 144صفحه 26