مجله نوجوان 144 صفحه 30

درخت زندگی در کوچه باغ حکایت دانشمندی برای شاگردانش ازدرختی سخن می­گفت که در هندوستان می­روید و هرکس ازمیوه او بخورد هرگز نمی­میرد. این سخن به گوش پادشاه وقت رسید. پادشاه مردی دانا را به هندوستان فرستاد تا از میوه آن درخت بیاورد. مرد دانا،سالها هندوستان را گشت و اثری از آن درخت نیافت .تا این که از یافتن درخت ناامید شد. ولی جرئت نمی­کرد دست خالی برگردد. به همین خاطر نزد عارفی رفت و بسیار گریه کرد و ازاو چاره خواست. عارف لبخندی زد و گفت :«این درخت که تو می­جویی، درخت دانش است و میوه آن شناخت هستی و ایمان به پروردگار است. دانش، درخت زندگی است؛ زیرا آدمی را به حقیقت زنده می­کند و به او زندگی جاودانی می­بخشد.»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 144صفحه 30