مجله نوجوان 154 صفحه 24

آسمانی­ها قربان ولیئی ترنم کلمات حسین قلب هستی است هستی با تمام بزرگی­اش که در ذهن نمی­گنجد درختی است؛ با ریشه­ها و ساقه­ها و برگها و میوه­هایش. میوۀ درخت هستی انسان است. آن­گاه کامل می­شود که می­رسد. میوۀ رسیدۀ درخت هستی، اولیای خداوندند که درگرمای مهربای خداوند، رسیده­اند. هستی، با تمام بزرگی­اش که در ذهن نمی­گنجد، انسانی است؛ هستی، چشم دارد، گوش دارد، می­بیند، می­شنود؛ هستی، قلب دارد، هستی رگهایی دارد که خونِ زندگی بخش در آن جاری است. دوستان خداوند، چشم و گوش و قلب و شریان هستی­اند. زندگانی هستی در گرو وجود اولیای خداوند است. حسین علیه السلام خونِ جاری در شریان هستی است؛ حسین علیه السلام قلبِ هستی است. آبروی آبها خدایی که دریا را شکافت، تا سالکانش شریعت را به سلامت عبور دهند و جانهایشان که جایگاه جهانهای فراسو بود، همچنان زمین را به سمتِ آسمان بچرخاند، می­توانست هزاران چشمه از خاکِ دلسنگ بگشاید، نگشود امّا.... نه، گشوده بود؛ چشمه­هایی که در ژرفای روان جاری بود. کدامتان تشنه بودید. کدامتان؟ حسن زلال ملکوت، ملکوتِ زلالِ خداوند، در جان شما می­خروشید می­جوشید.آب سراب بود آب سراب است. آب شکل نازل رحمت خداوند است. آب آب آبروی آبها، حسین است؛ آب، آب، آب، آب. بابای آبها حسین است. حسین آب داد. فرات هنوز در عطش کام حسین می­سوزد. فرات، ناکام ماند. فرات، هنوز تشنه است، فرات، همیشه تشنه خواهد بود. حسین، آبِ حیات را در رگهای هستی جاری کرد. بهشت از تشنگی می­پژمرد، اگر حسین نبود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 154صفحه 24