مجله نوجوان 20 صفحه 26

تجربه نوشته: الن رلینگ ترجمه: محسن رخش خورشید کی؟ من؟ عصبی؟ خانمی قرار بود در حضور رئیسش سخنرانی کند. کمی قبل از آغاز جلسه وارد اتاق خلوتی شد تا روی متن سخنرانیاش بیشتر کار کند. همانطور که در طول اتاق راه میرفت و جملات سخنرانی را پشت سر هم تکرار میکرد، مردی وارد اتاق شد و با جدیت و شگفتی از او پرسید که دارد چکار میکند. او پاسخ داد: دارم روی سخنرانیام کار میکنم. مرد گفت: چه خوب، ولی ممکن است به من بگویید که آیا قبل از سخنرانیهایتان عصبی میشوید؟ او با جدیت گفت: هرگز! مرد گفت: جدی؟ پس الان توی اتاق آقایان چه میکنید؟! نکته: یادمان باشد که چرچیل هم در اولین سخنرانیاش عملاً از حال رفت. او بعدها در نامهای نوشته بود: سخنران مثل سربازی است در خط مقدم میدان جنگ. حکایت ماری که دچار افسردگی شد! پیرزنی وارد روستایی شد و ماری را دید که همه روستاییان را بیدلیل نیش میزند. پیرزن به او گفت که دست از این کار بردارد و زندگی را برای روستاییان مشکل نکند. مار پذیرفت. چند ماه بعد پیرزن باز هم از آن محل گذشت و مار را دید که پوشیده از گل، درون گودالی، کنار جاده افتاده است. مار به او گفت که حرفش را گوش کرده و دیگر کسی را نیش نزده است. پیرزن نگاهی به او انداخت و گفت: خوب است، ولی نگفتم که دیگر هیسهیس هم نکنی. نکته: خیلی بد است که از آن طرف بام بیفتیم پایین. مبارزه برای زنده ماندن! محققان کالیفرنیایی طی آزمایش، داخل دو تانکر آب، تعدادی «آمیب» قرار دادند. سپس وضعیت آب و حرارت یکی از تانکرها را به صورتی تنظیم کردند که بهترین شرایط برای تکثیر آمیبها به وجود آمد. در تانکر دوم شرایط چندان خوبی را مهیا نگردند و کم و بیش آمیبها را در معرض خطر قرار دادند. بعد از مدتی در نهایت شگفتی دریافتند که آمیبهای تانکر دوم، بیشتر زنده میمانند. محققان در نهایت، نتیجه گرفتند که زندگی در یک شرایط کاملاً مرفه و مناسب، خطرناکتر است. نکته: بهتر است برای ادمه بقا، مقداری تلاش کنیم. مقاومت در برابر چیزهایی که ما را نکشند، باعث قوی شدنمان میشود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 20صفحه 26