مجله نوجوان 235 صفحه 4

ایام دوست هم نفس بهار خاطراتی از امام خمینی (ره) درگفتاری از نزدیکان ایشان فرزندان زهرا مصطفوی خواب را بر بچه تلخ نکن امام اصلاً برنامه شان بر بیدار کردن برای نماز صبح نبود ؛ یعنی ما اگر خدمت ایشان بخوابیم چه نماز شب چه نماز صبح را چنان آرام می خوانند که ما اصلاً بیدار نشویم . هیچ وقت امام برای نماز کسی را بیدار نمی کنند ، مگر کسی بسپارد ما مکرر می سپردیم به ایشان که ما را بیدار کنید و ما را بیدار می کردند . اما چون خانوادۀ شوهر من برنامه هاشان این بود که صبح بچه را بیدار کنند به همین جهت همسرم وقتی دختر من مکلف شد صبح ها بیدارش می کرد . من عادت نداشتم به این کار و معتقد بودم که این کار درست نیست . اما ایشان معتقد بود که بچه باید عادت کند به بیدار شدن برای نماز صبح ، تا زمانی که برنامه بر این شد که برویم نجف - آن موقع ایشان در نجف بودند - ما وقتی رفتیم نجف ، به ایشان گفتم آقای بروجردی ، لیلی را بیدار می کند . امام فرمودند : "از قول من به ایشان بگو خواب را بر بچه تلخ نکن" . این کلام تأثیر عمیقی بر روح من و دخترم به جای گذاشت به حدی که بعد از آن دخترم سفارش می کرد که برای انجام نماز صبح به موقع بیدارش کنم . (برداشتهایی از سیره امام خمینی (س) ج 1 ، ص 19 -20) جوان ها را باید رعایت کرد اگر یکی از نوه های امام که در سنین جوانی است پیش امام باشد ، ایشان کاملاً برخوردشان با آن ها و ما فرق می کند . در این حال با ما جدی تر برخورد دارند و مطالب را جدی تر مطرح می کنند . اما با دختران ]نوه های[ جوان به صورت شوخی برخورد می کنند . حتی اگر ما گاهی گله کنیم که مثلاً دخترمان گوش به حرفمان نداده ایشان همیشه جانب جوان ها را می گیرند ؛ یعنی معتقدند این جوان ها هستند که باید رعایت حالشان را کرد . (همان ، ص 26 - 27) تمام اعیاد را عیدی می دادند . امام تمام اعیاد را به ما عیدی می دادند از زمان بچگی ، البته به مطابق زمان تغییر کرده و امروز رسیده به سیصد تومان . عیدها به ما سیصدتومان می دهند . نه ما ، هرکسی توی خانه باشد ، از خانم گرفته تا کارگر توی منزل و حتی میهمان هم اگر باشد به همه عیدی می دهند - بچه ها صد تومان ، بزرگ ترها سیصد تومان . یادم است وقتی در نجف بودم امام آنجا دو دینار عیدی می دادند . یک روزی که صبح عید بود (یکی از این اعیاد حالا یا مذهبی یا عید بزرگ غیر مذهبی فرق نمی کرد) منتظر بودیم ایشان عیدی بدهند اما امام گفتند : "من امروز عیدی ندارم" . گفتیم که چطور شما عیدی ندارید ؟ گفتند : "من از پولی که مخصوص خودم باشد و پول شخصی ام است به شما عیدی می دهم ، حالا پول شخصی ندارم ، طبیعتاً نمی توانم عیدی بدهم" . خوب ما که نمی توانستیم صرف نظر کنیم ، قرار بر این شد همشیرۀ بزرگم قرض بدهد به ایشان تا ایشان به ما عیدی بدهند ، تا بعد اگر پولی پیدا کردند قرضشان را بدهند . امام گفتند : "شاید پولی پیدا نکردم اگر پیدا نکردم قرضتان می ماند" . ما هم گفتیم : "ان شاءالله پیدا می کنید" . و خواهر بزرگم رفت پولی از خودش آورد به آقا قرض داد" . ایشان آن را به ما عیدی دادند و بعد هم ایشان قرضشان را ادا کردند . (همان ، ص 28 - 29) من امروز عصر نخوابیدم بچه که بودیم بعد ازظهرها بازی می کردیم و خواب ایشان را به هم می زدیم . به هر حال مشغول استراحت بودند ، تنها کاری که می کردند یکی از ماها را صدا می کردند همین که صدا می کردند ؛ یعنی اینکه دیگر دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 23 پیاپی 235 / 28 شهریور 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 235صفحه 4