مجله نوجوان 235 صفحه 36

دل سروده های شاعران نوپرداز و جوان برای مردان خورشید لاله های بارانی شکوفه بود و شقایق به هم گره خوردند همان زمان که درختان بهار می بردند شبی که منطق گلها شکوفه می آورد و لاله لاله شهادت ، جوانه می پرورد زمین مسیر سلام فرشته ها می شد همین که لشکر گل در زمین رها می شد همین که دست خزان باغ لاله ها را چید دو بال سبز زمین رو به آسمان چرخید جوانه های شقایق نفس رها در باد وجودشان همه شور و سرودشان فریاد خدا برای درختان لباس نور آورد به قامت همه باغها شعور آورد زمین که راوی بغض جوانه ها شده بود شبیه ابر در اندوه خود رها شده بود زمین سؤال شد از آسمان نورانی شکفت رو به عطش لاله های بارانی زمین مسیر سلام فرشته ها شد باز هزار لاله رها شد در آبی پرواز دوباره روی زمین عشق لاله کاری شد گذشت چند خزان ، آفتاب جاری شد رضا غلامحسین نژاد شعر عطش نخلی که در کوله بارش چیزی به جز سر ندارد امشب چگونه بخوابد ، از سینه سر برندارد امشب که خون کبوتر از آسمان می تراود از شاپرکها بپرسید ، اینجا کبوتر ندارد ؟ در کربلایی دوباره از نخلها سربریدند انگار برگشته در خون شمری که خنجر ندارد وقتی که مشک شهادت شعر عطش می سراید دیگر مگر خیمه هامان عباس و اکبر ندارد هر چند نخل و کبوتر ، لاله ، شقایق ، صنوبر هرگز تمام تو را ای آیینه در بر ندارد دستان فهمی که کال است کی می رسد تا نگاهت از تو (سبکبال عاشق) تعبیر بهتر ندارد بعد زا شما نور پرواز ماسید روی دل ما جز شاپرک های بی پر ! اینجا کسی پر ندارد رفتی و چشمان باران از رفتنت خیس خون است کوچیدنت را پرستو ! این کوچه باور ندارد نخلی که در کوله بارش چیزی به جز سر ندارد امشب دوباره بخوابد از سینه سربر ندارد مرتضی اردستانی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 235صفحه 36