مجله نوجوان 248 صفحه 6

آفتاب مهربانی بازی و تفریح همبازی کودکان رفتار امام در بیرون از خانه و درون خانه یکی بود و فقط در خانه کمی رسمیت ایشان کمرنگ میشد. بارها شده بود که من وقتی وارد خانه میشدم میدیدم که ایشان مشغول بازی با کودکان هستند. سیداحمد خمینی؛ مجموعه آثار یادگار امام؛ ص 72 رضایت علی یک روز صبح برای انجام کاری خدمت امام رفتم که دیدم علی شمد امام را جمع کرده وبه طرف آقا میاندازد و آقا دوباره شمد را جمع میکند و به او میدهد و پنج دقیقه به این نحو گذشت. من بعداً از اطرافیان آقا پرسیدم که چرا علی چنین کاری میکند؟ گفتند: امام وقتی به حسینیه تشریف میآورند، مردم برای تبریک و تیمن دستمالی را به طرف آقا میاندازند و میخواهند تبرک شود. علی هم به همین شکل عمل میکند و امام هم میخواستند رضایت او را جلب کنند. دکتر حسین سیرتی پدربزرگ ما خیلی نزد امام میرفتیم، ولی هیچوقت احساس نکردیم که ایشان رهبر انقلاب هستند، همیشه برای ما یک پدربزرگ بودند. آنجا که ما بودیم، شلوغ میکردیم و عصا و عینک آقا را برمیداشتیم. تنها کسی که نمیگفت ساکت باشید، ایشان بودند اما اگر کس دیگری در اطراف ما بود، میگفت: بچهها ساکت باشید. سید عماد طباطبایی من امام میشوم یک شبی نشسته بودیم که علی گفت: من امام میشوم. گفتیم: خوب. گفت: پس حالا من امام شدهام و نشست روی نیمکتی که حضرت امام نشسته بودند و سرش را زیر انداخت و شروع کرد چشمهایش را به هم زدن، این برای ما خیلی شیرین بود. چون امام گاهی اوقات چشمهایش را خیلی تند به هم میزدند. بعد علی متوجه شد مثل اینکه یک قسمت کار ناقص است، رو کرد به امام و گفت: شما مردم بشوید. آقا گفتند: خیلی خوب. علی رو کرد به مردم (امام) و گفت: بگو. آقا گفت: چه بگویم؟ گفت: مردم میگویند، خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، تو این را بگو، آقا گفتند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی... هنوز تمام نگفته بودند که علی گفت: نه دستتان را بالا بیاور و تکان بده. امام دوباره دستشان را بالا آوردند و تکان دادند و گفتند: خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی، علی کوچولوی ما را نگهدار. علی گفت: نه مردم این را نمیگویند، مردم میگویند خمینی را نگهدار. آقا گفتند: خوب من این را میگویم، گفت: نه مردم این را نمیگویند. آقا گفت: من میگویم علی کوچولو. علی اوقاتش تلخ شد، قهر کرد که چرا آقا حرف او را گوش نمیکند. امام گفتند: خیلی خوب میگویم، امام او را بوس کردند و گفتند خیلی خوب تا انقلاب مهدی... مثل اینکه آقا از خودشان هم رودربایستی داشتند که بخواهند نقش بازی کنند و این جمله را بگویند، بالاخره امام را مجبور کرد که مردم بشوند و دستشان را بلند کنند و شعار بدهند. فاطمه طباطبایی تلافی امام بعد از صرف ناهار به اتاقشان میرفتند و اخبار گوش میکردند و بعد میخوابیدند. یک روز که من خانه نبودم، علی پیش امام رفته بود و نشسته بود و با هم صحبتهایشان را کرده بودند، بعد امام گفته بود: علیجان من میخواهم بخوابم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 248صفحه 6