مجله نوجوان 248 صفحه 11

شروع به خواندن کرد: - ای پادشاه مهربان و با گذشت! من را به خاطر گناهی که کردهام ببخش، من چندین و چند سال، هدیههای زیادی به تو خواهم داد و خدمتگزارت خواهم بود. پادشاه قاهقاه به خنده افتاد. بعد به کاتب خود گفت که در جوابش چنین بنویس: - من از تو یاد گرفته بودم که اگر کسی را دستگیر کردی فوری او را از بین ببر و نابود کن. فرستاده پیغام پادشاه را به سرای مشاور برد. مشاور وقتی آن را خواند بیهوش شد و بر زمین افتاد. چند روز بعد سرنوشت او، مثل سرنوشت آدمهای بیگناهی بود که با حقّهی او گرفتار مرگ شده بودند. پاورقی: 1. گنجه در زمانهای قدیم از شهرهای زیبای ایران بود اما الان جزء کشور آذربایجان است. 2. یعنی به شکل پنهانی، به آنها پول بدهد تا اذیتش نکنند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 248صفحه 11