مجله نوجوان 100 صفحه 16

به یاد اشکان، پرنده ای که زود پر زد و رفت می گویند یک عده از آدمها با همان برخورد اول، طرف مقابل را شیفته و جذب خودشان می کنند . اشکان از آن دسته بچه هایی بودکه این خصوصیت را داشت . با اینکه خیلی جوان بود و سن و سالی نداشت اما در روابط اجتماعی بسیار قوی، پخته، صمیمی و گرم نشان می داد . روز اول که برای بردن داستان به دفتر مجله دوست نوجوانان رفتم، یکی از روز های گرم اوایل تابستان بود . وقتی زنگ زدم، پسر جوانی با مو و ته ریش بود با چهره ای صمیمی و مهربان در را به رویم باز کرد فهمیدم که مدیر اجرایی دوست نوجوانان است . پس از سلام علیک و تعارف داخل شدم . در مورد داستان صحبت کردیم و قرار گذاشتیم برای یک روز دیگر که سردبیر مجله باشد . از او تشکر و خداحافظی کردم . بعدها که یک وقتیهایی زنگ می زدم، صدایش را از آن سوی خط می شنیدم که همچنان صمیمی و دوست داشتین بود . مدتها گذشت . همکاری ام با دوست نوجوانان شروعشد و در واقع اولین نفر از بر بچه های تحریریه دوست را که دیدم . اشکان قمیشی بود . چند ماه بعد یعنی آبان ماه 84 در خیابان حجاب وقتی نمایشگاه مطبوعات کودک و نوجوان بر پا شد به آنجا رفتم . اشکان را دیدم که در غرفه بود و مشغول مجله دادن به بچه ها؛ در آنجا بهتر با او آشنا شدم و فهمیدم که این بچه چقدر شوخ و سرزنده وبشّاش است و چقدر انرژی دارد برای فعالیت های مطبوعاتی، آن روز خیلی با هم صحبت کردیم و خندیدیم و برای لحظاتی که شده خوشحالی مان را با هم تقسیم کردیم . اشکان آن روز حرف های طنز و خنده داری می زد . نمایشگاه کانون پرورش فکری، آخرین دیدار با آن عزیز بود تا اینکه مدتها بعد وقتی به کتابخانه عمومی محل زندگی ام رفتم و مجله را ورق زدم، از خبری که خواندم بهت زده شدم . دیگر نتوانستم در کتابخانه بمانم . با آقای وطنی تماس گرفتم . ایشان هم با صدایی غمگین گفت که متأسفانه اشکان در میان ما نیست . اما من هنوز هم نمی توانم باور کنم که این پسر 22 ساله به همین زودی به آسمان رفته و تنهایمان گذاشت است . نمی توانم به خودم بقبولانم که وقتی به دفتر مجله می روم یا به آنجا رفتم وقتی سراغش را گرفتم می گفتند که به سفر رفته و بعدها دوباره او را دیدم اما این سفر او همیشگی بود . اما در ذهن من اشکان هیچ جا نرفته . هنوز صدایش را از پشت سیم تلفن می شنوم . هنوز صدای خنده هایش در گوشم است و هنوز روبرویم ایستاده و از محیط گرم و صمیمی دفتر کوچک دوست حرف می زند و از آن کوچۀ بن بست . روحش شاد ویادش گرامی رامین جهان پور؛ نویسنده دوستی را دوست دارم نزدیک یک سال از همکاری من با دوست سپری شده و در طول این مدت تجربه های خوبی پیدا کردم و مفاهیم عمیقی را فرا گرفتم یکی از آنه دوستی است و چقدر خوب است که اطراف آدم پراز دوستان خوب باشد، دوستانی که همیشه یار و یاور باشند تا سرچشمه رستگاری، آرزومند تجربه بهترین دوستیها برای شما هستم . هیرو نامداری؛ مدیر اجرایی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 100صفحه 16