مجله نوجوان 78 صفحه 23

اتاق چوبی اتاق چوبی از احساس زندگی خالی نه حس گریه ، نه حس خوشحالی اتاق بی در و پیکر که دار قالی را گرفته تنگ بغل ، زیر سقف پوشالی و دختری بی لبخند ، صبح ، رو به پدر -سلام! و بعد نه حرفی نه حال و احوالی پدر علیل و زمین گیر ، دخترک اما پرنده می بافد ، پا به پای بی بالی برای واشدن بخت دخترانه خود گره زده ست دلش را به ریشه قالی و گاه می اندیشد به آفرینش و جبر به اینکه خلقت انسان ندارد اشکالی به عشق زودرسی که سیاست فقر است به پوچی همه طبل های تو خالی به لکنتی که دارد زبان کودکی اش به " دوستت می دارم" به " دوستم دالی" به زخم کهنه سرما ، به سرفه های خشک به لکه های خون روی صورت قالی دو روز مانده به آغاز حس آرامش دو روز مانده از این رنگ های جنجالی دو روز مانده به این بخت بی دلیل اما کنار گورستان جای زندگی خالی! فرشاد فرصت صفایی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 78صفحه 23