مجله نوجوان 209 صفحه 5

این انگشتر برای مرد حرام است پس از فوت آیت­الله کاشانی، عده‏ای از اقشار مختلف مردم تهران، برای دیدن حضرت امام به قم آمدند. آنها با صدای بلند می‏گفتند: الکاشانی رَجَع اِلَینا مَرجَعاً. یعنی اگر کاشانی رفت، ولی به جای ایشان خمینی به ما برگشت در حالی که مرجع بود. یعنی فردی به ما داده شده است که تمام خصوصیات کاشانی را دارد به اضافۀ این که مرجع هم است؛ در صورتی که آیت­الله کاشانی مرجع نبود. در همان مجلس یک نفر که جلو آمد تا دست امام را ببوسد، انگشتری طلا در دست داشت. در‏ همان حال که می‏خواست دست امام را ببوسد، امام دست او را نگه داشت و فرمود: عزیزم! این انگشتر برای مرد حرام است. شما این انگشتر را در بیاورید و انگشتر دیگری دست کنید. آن آقا هم گفت: سمعاً و طاعتاً و همان جا انگشتر را درآورد و در جیبش گذاشت. از این واقعه به سادگی می‏توان فهمید که امام در همه حال، وظیفۀ خود می‏دانستند که امر به معروف کنند و چنانچه موردش پیش می‏آمد، در همان جا و همان لحظه، این کار را می‏کردند. حجت­الاسلام علی اکبر مسعودی: پا به پای آفتاب، ج4، ص 150

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 209صفحه 5