مجله نوجوان 209 صفحه 20

مهدی طهوری به مناسبت شهادت امام رضا (ع) شیعیان ما آشنای مایند 1 امام کم کم به توس نزدیک می‏شود. این جا نیشابور است. مردم همهمه کرده‏اند. صدایی می‏گوید: "حدیثی، جمله‏ای، یادگاری! " پرده کنار می‏رود. "از پدرم موسی­بن­جعفر و او از پدرش... " تا می‏رسد به پیامبر و جبرئیل و خداوند متعال "شنیدم که کلمۀ لا­اله­الا­الله دژ من است و گویندۀ آن از اهالی دژ من و اهل آن امانند از عذاب من! " و کجاوه راه می‏افتد اما چند قدمی بعد مکث می‏کند: "به شرطها و شروطها! و من از شرطهای آنم. " 2راه هنوز راه توس است و کجاوه، کجاوه امام. شهری نزدیک می‏شود و همهمه‏ای. تشییع جنازه است. امام پیاده می‏شود و زیر تابوت می‏رود. کنار قبر نیز روی مرد مرده را کنار می‏زند و می‏گوید: "محمد­بن­علی مژده! مژدۀ بهشت." کسی می‏گوید: "شما نامش را از کجا دانستید در این شهر دور و غریب؟" - می‏شناختم چون شیعیان ما آشنای مایند. حتی می‏دانیم چه‏ها کرده‏اند. هر صبح و هر شام هر چه می‏کنند، به ما نشان داده می‏شود." 3 خانه، خانۀ امام است و طویله در دست تعمیر. امام داخل خانه می‏شود. مردی سیه چرده را می‏بیند که تا کنون ندیده. امام جلو می‏رود و با مرد دست می‏دهد. مرد لبخند می‏زند. امام بیرون طویله از سلیمان می‏پرسد: "دستمزدش طی شده؟" جواب منفی سلیمان چهره‏اش را در هم می‏کند: "حالا هر چه قدر بدهی، باز او ناراضی است اما اگر طی کرده بودید، سر سوزنی هم بیشتر می‏دادی، خشنود می‏شد." 4 این جا خانۀ امام است. مهمان امام

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 209صفحه 20