مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در مفاتیح غیب

‏معرفی مندرجات موجود در این رساله توقف دارد بر ذکر چند مقدمه در بیان‏‎ ‎‏حقیقت وجود، و کیفیت تعین آن حقیقت به دو اسم «احد» و «واحد»، و ظهور ‏‎ ‎‏کثرات اسمائیه از ناحیۀ مفاتیح غیب، و بیان ظهور کثرت عقلی در «واحدیت»، و‏‎ ‎‏کیفیت تعین و ظهور «نبوت تعریفی» و ولایت و نبوت محمدیه و ولایت علویه، و‏‎ ‎‏سریان آن در کلیۀ درجات وجودی. ‏

‏ ‏

قال المصنف، أعلی الله مقامه الشریف، فی «المصباح» الثانی: 

 

هذه الحقیقة الغیبیة لاتنظر نظر لطف أو قهر، و لا تتوجه. 

 

‏أقول: در مقام «غیب م‍َغیب» و غیب‏‏ ‏‏الغیوب نه نشانی از اسم «الظاهر» و نه‏‎ ‎‏خبری از اسم «الباطن» بود؛ حکم ظهور در بطون مندمج، و اسم «احد» و «واحد»، ‏‎ ‎‏و دیگر اسماء منتشئۀ از این دو، با کلیۀ مظاهر اسمائیه در غیب ذات مستهلک بود. نه‏‎ ‎‏خبر از اسم و رسم، و نه رایحۀ تعینی از وحدت و کثرت استشمام می شد. نه از‏‎ ‎‏عینیت اسماء و صفات نسبت به ذات، و نه از غیریت اسماء زمزمه ای بود، و نه از‏‎ ‎‏«وجوب» و «امکان» نشانی در میان بود. حقیقت غیب‏‏ ‏‏الغیوب نه نظر لطف به غیر‏‎ ‎‏داشت، و نه نظر قهر. لذا از غیبِ هویت تعبیر به «عنقاء مُغْرِب» و «مجهول مطلق»‏‎ ‎‏نموده اند. ‏

‏اما این پرسش که ابواب خیرات و برکات، یا جواهرِِ موجود در ذات و کلماتِ‏‎ ‎‏طیّبۀ متحقق در مقامِ غیبِ هویت به وجود استجنانی، یا تعینِ لازمِ افاضت و‏‎ ‎

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 11
‏استفاضت، چگونه ظاهر گردید؛ در جواب این سؤال ارباب تحقیق و اهل حق‏‎ ‎‏بحث از «مفاتیح غیب» نموده اند. ‏‎[1]‎‏ در مأثورات نبویه و ولویه، و نیز در مأخذ معارف‏‎ ‎‏اولیا، یعنی کلام مجید و قرآن شریف، به آنچه عنوان شد تصریحات کم نیست؛ و‏‎ ‎‏گاهی هم مطالب تلویحاً و تلمیحاً مذکور افتاده است. و شک نیست که لسان و بیان و‏‎ ‎‏قلم از ذکر برخی از مطالب عاجز است. ‏

‏سعید الدین سعید فَرْغانی، از مردم «فرغانه»‏‎[2]‎‏، در مقدمه بر شرح خود بر ‏‏تائیّۀ‏‎ ‎‏ابن فارض مراتب و مقامات عرفانی را بهتر از جمیع ارباب این فن بیان کرده است.‏‎ ‎‏وی در مقدمه بر شرح عربی خود بر ‏‏تائیه‏‏ مطالب عالیه ای به رشتۀ تحریر درآورده؛ و‏‎ ‎‏شارح ‏‏مفتاح الغیب‏‏ تمام مقدمۀ آن بزرگ زمانه را در ‏‏مصباح الأنس‏‏ آورده است. ‏‎ ‎‏بسیاری از کملِ ارباب توحید از سعیدالدین سعید فرغانی در بیان عویصات‏‎ ‎‏استمداد نموده اند؛ و اگر در مقدمه بر اثر نفیس استاد عصر(قده) جای پایی از شارح‏‎ ‎‏فرغانی دیده شود جای تعجب نیست. ‏


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 12
‏از حضرت ختمی مقام، علیه و علی عترته الصلوة و السلام، نقل شده است‏‎ ‎‏که قال عزّوجلّ‏: کنتُ کَنْزاً مَخْْفیّاً؛ فََأَََحْببْتُ أن أُُعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِأعْرَفَ. ‎[3]‎ ‏«کنز‏‎ ‎‏مخفی»‏‏ و گنج پنهان کنایه است از کنه غیب و حضرت غیب الغیوب و باطن هویت‏‎ ‎‏ازلیه که معرا از تعین و منزه از حد و رسم است، که ‏لا یَدخل تحت حکم متعیَّن؛ ‎[4]‎‏ ‏ اللهمَّ‎ ‎حکماً سلبیاً بأنها لا تُعْلم‏. ‏

‏یارب این راز نهان با که توان گفت که هویت غیبی الهی با وصف خفا و کمون و‏‎ ‎‏ابا از قبول مطلقِ ادراک و امتناع از قبول شهود، و اینکه دست رد بر سینۀ مطلق مَن‏‎ ‎‏یرید شهوده بالبُراق أرباب الکشف می نهد و نهیب «دور باش» بر شهسواران قرب و‏‎ ‎‏وصال، فضلاً عن الذین یریدون إدراکه بَرَفْرَفِ العقل المستکمل بأنوارالقلب، ‏‎ ‎‏می زند، با وجود این فهو مع کل ذرّة و درّة! و قد أفصح عن هذا بقوله: ‏«فهو مَعَکم أََیْنَما‎ ‎کُنتم. » ‏و‏ «نحن أَقْرَبُ إلیه مِن حَبل الوَرید. »‏ و قد أخبر عنه تعالی بقوله: ‏«و لا یُحیطون به‎ ‎عِلْماً. » ‏و‏ «یُحَذِّرُکم الله نفسَهُ و الله رَؤوفٌ بالعباد. »‏ از نهایت رأفت و مهربانی کمل از‏‎ ‎‏انبیا و اولیا را از طلب محال منع می نماید. ‏

‏طریق فهم این اصل که مقام «غیب الغیوب» به وصف عدم تعین لا یُشهد‏‎ ‎‏و لا یُفهم و لا یُدرک بر یک اصل مهم استوار است. و آن اینکه حقیقت وجود از جهت‏‎ ‎‏اطلاق و عدم تعین با هیچ موجودی مرتبط نمی باشد. نه از این جهت که محیط‏‎ ‎‏حقیقی محاط نشود؛ بلکه از این جهت که حقیقت وجود اگر به نحو عدم تعین و قید‏‎ ‎‏لحاظ شود، نسبت به هر متعیَّنی منقطع الارتباط است. و این کلام و حکم در‏‎ ‎‏اوصاف کمالیه و صفات و اسماء نیز جاری است. چه آنکه اسم «علیم» و «قدیر» و‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 13
‏«مرید» نیز اگر مطلق و عاری از جمیع قیود، از جمله قید «اطلاق» لحاظ شود، ‏‎ ‎‏«مجهول مطلق» و «غیب محض» و «کنز مخفی» می باشد. مأثورات نبویه، نظیر‏‎ ‎رَبِّّ زِِدْنی فیک تحیُّراً‏ و حدیث معجز نظام ‏أللهمَّ إِنِّی أَسْأََلُکَ بکلِّ اسْمٍ سَمَّیْتَ به‎ ‎نفسَک . . . أوِِِ اسْتَأْْثَرْتَ فی مکنونِ الغَیْبِ عِندَکَ‏، شاهد بر این اصل است. ‏

‏بالغان به مقام «أو أدنی» نیز بعد از ولوج در «واحدیت» و «احدیت» معترف به‏‎ ‎‏عجز و قصور و شهود احدیت ذاتیه اند. ‏و یعترفون بأن ماوراء غایة مشاهداتهم و نهایة‎ ‎مشهد فهو مهم بحاریحار فی تَیّار فهم کل غائص. 

‏در سورۀ مبارکۀ «توحید» فقط به «هو» به آن حقیقت مطلقه اشاره شده است. و‏‎ ‎‏امام صادق، علیه السلام، فرموده است «هو» اشاره به مقام بعید از افهام است؛ و‏‎ ‎‏«ضمیر شأن» نیست. و اسم «الله» و «احد» و «صمد» تعابیر و عناوین و لوازم آن‏‎ ‎‏حقیقت حقه اند؛ و ذات، به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره‏‎ ‎‏علیهم السلام، اسم ندارد. و وضع اسمِ دال بر حقیقت غیبیه محال است؛ چه آنکه‏‎ ‎‏واضع و یا مفیض این اسم ناچار باید حق باشد، و اظهار آن از مقام غیب بر اقرب‏‎ ‎‏موجودات به آن حقیقت، یعنی خاتم انبیا علیه السلام، چیزی جز امری نازل از مقام‏‎ ‎‏غیب نیست که رنگ تخاطب پذیرفته، و از جهت تنزل از غیب محض از اطلاق ذاتی‏‎ ‎‏خارج گردیده است. بنابر آنچه ذکر شد، مقام ذات و غیب الغیوب نه قبول اسم‏‎ ‎‏نماید و نه پذیرش رسم: ‏

‏ ‏

«نه اشارت می پذیرد نه عیان  نه کسی زو نام دارد نه نشان»[5]

 

بیان فرق بین «ذات» و مقام «احدیت» و «واحدیت»

 

‏از مقام «غیب الغیوب» ـ بنابر خبر یا اثر منقول در مسفورات اهل عرفان ـ تعبیر‏‎ ‎‏به «کنز مخفی» شده است که ‏کنت کنزاً مخفیاً‏. و در اثر بعضی تعبیر به ‏کنت کنزاً خفیاً‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 14
‏شده است. وجه اطلاق «کنز» و گنج بر مقام «غیب» از این قرار است که کنز در این‏‎ ‎‏مقام عبارت است از غیب مکنون و سرّ محفوظ که به کمون و بطون ذاتی ازلاً و ابداً‏‎ ‎‏باقی است؛ و هر موجود متعین بهر تعینی از نیل به آن حقیقت محروم است. کلید و‏‎ ‎‏مفتاح این گنج پنهان و مستور، که ابطن من کل باطن و محتجب بحجاب عزت و قهر‏‎ ‎‏احدیث است، در همان کنز خفی متحقق  است. ‏

‏ ‏

‏توضیح آنچه که ذکر شد از این قرار است: اعیان ممکنات، که صورت و تعین‏‎ ‎‏اسماء الهیه اند، و نیز اسماء الهیه، که تعین و حجاب ذات اند و «صورت ذات» و‏‎ ‎‏«سُبُحات جلال» نام دارند، مجموعاً به وجود یا کینونت استجنانی در غیب مغیب‏‎ ‎‏تحقق دارند. و در خبر مذکور در آثار ارباب عرفانی از مقام غیب وجود تعبیر به «کنز‏‎ ‎‏خفی» یا مخفی شده است، که ‏کنت کنزاً مخفیاً‏ اشاره است به مقام «غیب». ‏فأحببت‎ ‎أن أعرف‏ اشاره است به ظهور ذات للذات، که در آن غیبِ مصون نفیسترین جواهر‏‎ ‎‏اسماء ذات اند، که منقسم به اقسامی می شوند، که قسمی از آن اسماء در مقام غیبْ‏‎ ‎‏ازل الآزال و ابدالآباد در ذاتْ مستجن و خارج از نسب و احوال و خلایق اند؛ و‏‎ ‎‏برخی از آن اسماء اسمائی است که از آنها به اسماء «مستأثره» تعبیر نموده اند ـ که‏‎ ‎إستأثَرَها الله لنفسهِ‏. و مطابق نبوی شریف: ‏اللهمَّ، إنّی أَسْأَلُکَ بکلِ اسْمٍ سَمَّیْتَهُ به‎ ‎نفسَک. أو علَّمتَه أحداً من عبادک، أو استأثرتَه لِغَیْبِک ـ‏ و از آنجا که حضرت ختمی‏‎ ‎‏مقام، صلّی الله علیه و آله، مستجاب الدعوه است، به این قسم از این اسماء عالم‏‎ ‎‏است. ‏

‏ ‏

‏اینکه فرمود: ‏کنتُ‏ اشاره فرمود به تحقق اسماء ذات. و الله اعلم. ‏

‏ ‏

‏و اینکه فرمود: ‏فأجببت أن أعرف‏. اشاره نمود به جواهر نفیسۀ اسماء صفات که‏‎ ‎‏حاکم بر ظاهر غیب و شهودند. چه آنکه حقیقت را دو کمال است: ‏

‏کمال ذاتی؛ که از آن به «ظهور الذات للذات» تعبیر کرده اند؛ که آن حقیقت‏‎ ‎‏مطلقه اوِّلین تعینی که از ناحیۀ «مفاتیح غیب» قبول نماید، عرضه داشتن کمالات‏‎ ‎‏ذاتی خود است بر خود به نحو «حدیث نفس». حق در این نحو ظهور و تجلی‏‎ ‎‏غیبی و عرضه داشتن آنچه در غیب پنهان بود بر خود، به نحو شهود المفصل مجملاً‏‎ ‎

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 15
‏در احدیت و شهود المجمل مفصلاً در واحدیت و تعین ثانی، غیری با او نیست و از‏‎ ‎‏مظهر امکانی در مقام و موطن و بی نشانی نشانی نتوان دید. ‏

‏ ‏

‏خلاصۀ کلام و لب لباب مرام آنکه در مقام «کنز مخفی»، که کلمۀ مبارکۀ ‏کنت‎ ‎کنزاً ‏کنایه از آن است، از مطلق غیریت عین و اثری نیست. و حقیقت وجود که همان‏‎ ‎‏حقیقت عشق باشد که گاهی به ظهور معشوقی متعین و گاهی به صورت عاشقی‏‎ ‎‏جلوه نماید، در مقام غیبْ منزه از تعین معشوقی و عاشقی است؛ بلکه عشق صرف‏‎ ‎‏است که از قید اطلاق و تقیید منزه است. و در آن مقام، عاشق در جمال معشوق‏‎ ‎‏فانی، و هر دو در حقیقت عشق مندک و مستجن اند، و از تعین خبری نیست که‏‎ ‎تَعَالَی العشقُ عَن هِمَمِ الرِجالِ. 

‏ ‏

قوله تعالی: فأحببت أن أعرف‏ اشاره است به ظهور حب و عشق و تعین آن به‏‎ ‎‏ظهور ذاتیِ ذات للذات و شهود خود به شهود ذاتی، که از آن تعبیر به «کمال ذاتی»‏‎ ‎‏نمود ه اند. و به مقتضای من ‏أحب ذاته أحب آثاره‏، تجلی ذاتی و کمال ذاتی ملازم‏‎ ‎‏است با ظهور ذات در کسوت اسماء و صفات و سریان عشق و حب به سریان و ظهور‏‎ ‎‏ذاتی «بشرط لا» از تعینات امکانی، که حکما از آن به «تمام هویت واجب» تعبیر‏‎ ‎‏نموده اند؛ و برخی از ارباب ذوق از آن به ظهور حقیقت عشق در جلوۀ معشوقی‏‎ ‎‏ملازم با تجلی به جلوۀ عاشقی، و ظهور و سریان هویت مطلقۀ حب در کسوت‏‎ ‎‏ممکنات عبارت کرده اند؛ و نیز از آن به «کمالِ استجلاء» تعبیر کرده اند. ظهور در‏‎ ‎‏کسوت اسماء در مقام واحدیت را نیز «کمال جَلاء» نامیده اند. ‏

‏ ‏

‏حقیقت وجود از باب اشتمال بر جمیع اسماء و صفات و تعین هر اسمی به عین‏‎ ‎‏ثابت امکانی، در مقام تجلی به اسماء حُسنی در هر مظهری جلوه گر و ساری یا ظاهر‏‎ ‎‏است، که‏

‏ ‏

«در صورت هر چه گشت موجود  بنمود جمال خویش ظاهر»

 

*


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 16
« در عین ظهور گشت مخفی  در عین خفا نمود اظهار»

‏ ‏

‏از حقیقت مطلقۀ «اراده» تعبیر نموده اند به «حبِّ به ذات» یا «سریان اراده در‏‎ ‎‏کسوت اسماء و صفات». ‏

‏ ‏

‏در روایات موجود در «اصولِ» کافی و توحید صدوق، و به عبارت واضحتر در‏‎ ‎‏مأئورات عترت و اهل بیت، علیهم السلام ـ که حق را به جمیع اسماء و صفات در‏‎ ‎‏عین ثابتِ کلی ِ خود، که سمت سیادت بر اعیان جمیع اشیا دارد، می خوانند ـ منشأ‏‎ ‎‏ظهور ذات به «فیض اقدس»، که همان ظهور علمی در هیاکل ممکنه نیز می باشد، و‏‎ ‎‏نیز منشأ تعین و ظهور حقیقت وجود در تعین ثانی و مرتبۀ «واحدیت»، صریحاً‏‎ ‎‏«مشیّت» نامیده شده است.‏

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 17

  • ـ «مفاتیح غیب» بر دو قسم است: مفاتیح در «قوس نزول»، و «قوس صعود». چه آنکه حق جز از طریق اسماء و صفات، یا قبول تعین اسمائی، در هیچ مظهری تجلی ننماید. و اینکه خاتم انبیا و اولیا، علیه و علی أولاده السلام و التحیة، فرموده اند: إنَّ لله سَ‍بعینَ أ‍َلْفِ حجابٍ مِن نورٍ و ظلمةٍ؛ لَو کَشَفَها، لَ‍أحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجهِه مَا انَتَهی إلیه بَصَرُه مِن خلقِه. نتوان از «سُبحات وجه» اراده نمود تجلی وجودی را، و گرنه تجلی ذات کلیۀ تعینات،  از جمله اسیماء صفات، را به برق غیرتِ احدیتِ ذاتیه محترق نماید. می شود که از نظر شهودِ سالک در تجلی شهوی جز ذاتْ همۀ تعینات ناشی از ذاتْ غیر مشهود، و مشهودْ حق باشد و بس.
  • ـ «فَرْغانه» نام ولایتی است از ملک ماوراء النهر، بین سمرقند و کاشغر. و کاسان گویا شهری است از نواحی فرغانه. اهل موسیقی گوشۀ معروف به «نهاوندک» را فرغانه نیز گویند. کاسان در جانب راست رود سیحون قرار دارد.  سرزمین خراسان قدیم تمام این نواحی از جمله کاشغر را شامل بوده است. و کاشغر در عصر ما ضمیمۀ چین است که مانند ایالت تبّت با قوۀ قهریه منضم به چین شده است. در تبّت مسلمان نیز وجود دارد، و اکثر مردم آن بودایی مذهب اند. انفجار در چین هم مانند کشور شوراها امر حتمی است. و از خواص لاینفک حکومت مطلقه،  خصوصاً نوع مارکسیست، تجزیه می باشد. برخی از جاهلان مغرور و بیخبر از سیاست جهانی به خیال خود مقدمۀ ظهور اقتصاد مارکسیستی را پی ریزی کردند! و این مسلک سخیف را ماهرانه در فکر نوجوانان رسوخ دادند. برخی از ارباب عمامه نیز به مروج این مسلک اظهار بندگی و تعشق می نمودند! و تا جایی رفتند که حتی مارکسیستهای حرفه ای قدیمی نیز از کار ایشان به حیرت افتادند! رسیده بود بلایی ولی بخیر گذشت. ولی این دمِ شیطانی و نفخۀ عزازیلی موجب گرفتاری جماعت کثیری و فنای طایفۀ کم تجربه ای شد که با هیچ دم اسرافیلی برسر عقل نیامدند، ولی رنود برق آسا رنگ عوض کردند!
  • ـ این حدیث را برخی کنت کنزاً خفیّاً ضبط کرده اند؛ و ابن عربی و دیگران در چند مورد به جای لأعرف جملۀ لِکَیْ أّعْرَفَ و نیز فخلقتُ الخلقَ و تَعرَّفْتُ إلیهم فَعَرفونی آورده اند. این حدیث قدسی با سند در هیچ جا مذکور نیفتاده است.
  • ـ لا یخفی علی الناظر که عدم تعین در ماهیت غیر از لا تعین در حقیقت وجود است. چه آنکه هر چه وجود از قیود معرا شود و از تعین ماهوی منزه، سذاجت و قوت و شدت و محوضت در کمالات ذاتیه در او تامتر و از جهات عدمی منزهتر خواهد بود. و ماهیت هر چه از سعه و کلیت و اطلاق مفهومی و دایرۀ عموم دورتر گردد، به تشخص و تعین نزدیکتر شود؛ و بعد از اتحاد با وجود خاص از ابهام خارج گردد. و این امر در وجود برعکس است: اگر حقیقت وجود از جمیع قیود دور و از کافۀ تعینات عدمیه دورتر گردد، از عرصۀ ادراک نظری، با آنکه اظهر از ظاهری است، دور گردد و از دایرۀ شهود خارج. «آن قدر هست که بانگ جرسی می آید».
  • ـ در روایتی مفصّل، منقول از ابو عبدالله، جعفر بن محمد، امام صادق، علیه السلام، از ذات حق تعبیر به «شیء بحقیقة الشیئیة»، که همان حقیقت وجود باشد، نموده. این روایت را استاد زمانه، عارف محقق، آقا میرزا محمدرضا قمیشه ای، شرح کرده است. و از این روایت معجز نصاب معلوم می شود که مقام  ذات اسم ندارد.