مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در حقیقت عماء

نقل و تحقیق

 

‏ابو رزین عقیلی از حضرت ختمی مرتبت، علیه و آله‏‏ ‏‏السلام، سؤال نمود: ‏‎ ‎أَیْنَ کانَ رَبُّنا قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الخَلْقَ؟ قال علیه السلام: کانَ ما فی عماءٍ مافَوْقَه هواءٌ و ما تَحتَه‎ ‎هواءٌ. ‎[1]‎‏ برخی «عماء» مذکور در حدیث را مرتبۀ احدیت، و برخی مقام واحدیت‏‎ ‎‏دانسته اند. در حدیث دیگر مذکور است: ‏کانَ قَبلَ أَنْ یَخْلُُقَ الخلقَ فی یاقوتةٍ بَیْضاءَ. 

‏مراد از ‏مافوقه هواء‏ آن است که حقیقت وجود، یعنی حقیقة الحقایق، به حسب‏‎ ‎‏اشتمال بر جمیع اسماء کلیه و جزئیه و مظاهر اسمائیه به وجود استجنانی ذاتی، ‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 30
‏اختصاص به نسبت و جهتی از جهات خاص ندارد؛ و آنچه از صفات و اسماء به او‏‎ ‎‏اضافه شود، به نحوم عدم تعین اعتبار شود، ‏لا إلی ما هو أعلی منه و لا أدنی‏. چه آنکه‏‎ ‎‏نسب و اعتبارات کلاً از تنزل و تجلی و ظهور آن حقیقت، بدون تجافی از مقام و‏‎ ‎‏مرتبه یا حقیقت غیبیه که «کنز محض» بر آن اطلاق شده، حاصل شود. و حقیقت‏‎ ‎‏ذات همیشه در کمال عزّت و کبریایی خود مستغرق است؛ چه قبل از خلقت و ایجاد‏‎ ‎‏و اظهار کلمات وجودیه، و چه بعد از تنزل از مقام کنزیت مخفیه. ‏

‏آن حقیقة الحقایق ازلیه، که حضرت ختمی مقام، علیه السلام، فرمود: ‏کان‎ ‎فی عماء‏ و نیز فرمود ‏کان فی یاقوتة بیضاء‏، بدون تجافی از مقامْ در حجاب اسماء و‏‎ ‎‏حجب صفات به صفت تجلی و ظهورْ در مراتب و مقامات و ظهورات ناشی از آن‏‎ ‎‏حقیقتْ ساری و ظاهر است، بدون قبول تأثیر و تحول از غیر؛ چه آنکه آن حقیقة‏‎ ‎‏الحقایق ‏«مُحوِّل الحول و الأحوال»‏ است، نه متحول به صور خلقیه و تعینات قبل از‏‎ ‎‏ظهور کثرت و بعد از ظهور در مجالی و مظاهر. ‏و الحدیث «التحول»، المأثور‎ ‎من النبی، صلی الله علیه و آله، ناظر إلی تحوله فی ظهوره من جهة أسمائه. و هو‎ ‎متنوِّع بحسب الظهور، لا أنه متحوَّل. 

‏حقیقت ذات ازلاً و ابداً کنز مخفی و غیب الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه‏‎ ‎‏است، که نه کسی زو نام دارد نه نشان. و عین ممکن در عدمیت و بطون باقی است.‏‎ ‎‏«ممکن  ز تنگنایِ عدم ناکشیده رخ‏  ‏واجب ز جلوه گاه قِدم نانهاده گام‏

در حیرتم که این همه نقش عجیب چیست  بر لوح خاطر آمده محفوظ خاص و عام»

و نعم ما قیل

«معشوق برون ز عالم امکان است  ممکن به مکان در طلبش حیران است

ناید به مکان آن نرود این ز مکان  اینست که درد عشق بی درمان است». 

 

تنبیه فی تحقیق

 

‏ذات به معنای صحیح یا به وجه اطلاق منشأ انتزاع صفات و یا مرجع استناد‏‎ ‎‏اسماء است. از آنجا که حقیقتِ حقْ موجود مطلق است و منزه از «ذات» به معنای‏‎ ‎‏معروف بین ارباب کلام، از اشعریه و معتزله، قهراً حقیقت ذات همان حقیقت‏‎ ‎‏مطلقۀ علم و قدرت و دیگر صفات کمالیه و نعوت جلالیه است؛ به شرطی که اسماء‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 31
‏و صفات نیز به حسب حقیقت، مانند اصل حقیقتِ هستیِ جامع اوصاف، به نحو‏‎ ‎‏عدم تعین لحاظ شوند. آن حقیقت مُدرَک و مشهود احدی واقع نشود جز ذات‏‎ ‎‏مطلقه. پس، به بهانۀ آنکه ذاتْ مرتبۀ عدمِ لحاظ غیر و عاری از جمیع تعینات‏‎ ‎‏است، نباید  علم ذاتی را از ذات، العیاذبالله، نفی کنیم. معنای عدم اعتبار بطون و‏‎ ‎‏ظهور و اطلاق و تقیید، و نفی هر آنچه که مشعر به تعین است، آن نیست که علمِ‏‎ ‎‏ذاتیِ مطلقِ عاری از قید اطلاق را هم از آن اصل الاصولِ کافۀ اسماء کلیه و جزئیه و‏‎ ‎‏منشأ جمیع ذراری و دراری وجود نفی، و آن را در «تعین ثانی» لحاظ نماییم‏. و‎ ‎هو الموجود، أو الوجود، الذی بهویته استحق أن تنبجس منه کل الکمالات؛ و من‎ ‎جملتها عدم الإنتهاء، و نفی الإدراک و الحکم بأنه لا یُدرَک و هو یدرک ذاته. 

‏در مباحث گذشته بیان کردیم که اوّلین تعین حق و ظلِّ ممدودِ غیبیِ ذاتْ‏‎ ‎‏وحدتی است که اصل و پایه و مایه و خمیرۀ جمیع فاعلیات و قابلیات است. و از‏‎ ‎‏جهت اضافه به غیب ذات «احد» نام دارد، که اوّلین وصف مقام غیب الغیوب است‏‎ ‎‏که ‏قل هو الله أحد‏. و به لحاظ تعلق این وحدت به ظهور و جلوۀ ذات ‏إلی أن تصل‎ ‎إلی الکمال الأسمائی‏ آن را «واحد» گویند. و فیض وجود از ناحیۀ این اسم ظاهر‏‎ ‎‏شود. و حقیقت مطلقۀ حق به اعتبار تعین ألوهی واحد و بسیط صرف است؛ و‏‎ ‎‏کثرات اسمائیه و تعینات صور اسماء الهیه فقط به لحاظ عقل است و لا غیر. این‏‎ ‎‏واحدِ جامع جمیع فعلیات و حافظ جمیع قابلیات و اعیان ثابته در مشهد علم‏‎ ‎‏تفصیلی، طالب مظهر و عین ثابتی است که مانند اسم «‏الله‏» که سمت سیادت بر‏‎ ‎‏جمیع اسماء دارد، آن مظهر نیز امّ القابلیات و سمت سیادت بر کافۀ اعیان قابلیه‏‎ ‎‏داشته باشد. ‏و اعلم، أن الحق جعل هذا الإسم مرآة للإنسان. فإذانظر بحقیقته و‎ ‎وجهه، علم حقیقة‏ ‏کانَ الله و لا شیءَ معه‏. ‏و کشف له أن سمعه سمع الله، و بصره‎ ‎بصر الله. و لذا قال الله: لا ی‍َزالُ العبدُ یتَقَرَّبُ إلیَّ بالنوافل حتَّی أُحِبَّهُ. فَإذا أَحْبَبْتُهُ، کنتُ‎ ‎سمعَه و بصرَه و رجلَه و یدَه.

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 32

  • ـ این حدیث را ترمذی و ابن ماجه و احمدبن حنبل نقل کرده اند. رجوع شود به نقد النصوص، چاپ پروفسور ویلیام چیتیک، قسمت «تعلیقات»، ص 341. از ابو رزین به «أعرابی» در مواردی تعبیر شده است: قال النبی (ص) فی جواب سؤال الأعرابی.